ما ورودی های دی ماه سال 1361 مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد بودیم که به اتفاق سایر جنوب خراسانی های بزرگ آن زمان و به خصوص بیرجندی ها در ساختمان 12 فروردین مستقر شدیم.
آقای قانع سرپرست خوابگاه که همزمان فرمانده پایگاه مقاومت شهید عبدالله نژاد نیز بود فردی بسیار متعهد، بسیجی، فعال، رزمنده و برعکس ظاهرش خیلی خوش برخورد و پر جاذبه بود.
در بین دوستان دانشجو معلمی به نام آقای علی آرین پور از روستای خشک شهرستان قاینات در رشته ادبیات فارسی مشغول تحصیل بود که در بیان زندگی خود اشاره به داشتن خانواده ای مستضعف داشت که قبلا نامش علی قربان مزدور بود و اکثریت افراد روستا دارای مذهب غیر رسمی مملکت بوده و خانواده وی و به خصوص پدر بزرگش که پیرو مذهب شیعه دوازده امامی بودند در کودکی دست او را گرفته و در جلسات عزاداری امام حسین علیه السلام و سایر مراسم و اعیاد مذهبی شرکت می داده و بعضا به صورت مخفیانه و خودمانی انجام و هدایت می شده است. وی قبل از قبولی در تربیت معلم خدمت مقدس سربازی را در ارتش سپری کرده است.
خاطره ای که عنوان می کنم مربوط به سه روز قبل از اعزام داوطلبانه وی می باشد که انگار شهادتش بر وی الهام شده بود. در یک روز آفتابی در حالی که دو نفری در کنار پنجره سمت راست اولین اتاق ساختمان 12 فروردین نشسته بودیم با حالتی متفکرانه و بدون هیچ مقدمه ای رو به من کرد و گفت: «رضا احساس می کنم دیوارهای مرکز مثل زندان هستند و من در قفس هستم.» من پاسخ دادم این طور نیست احساس دلتنگی و دوری از پدر و مادرت را داری و بالاخره مثل بقیه دانشجویان می روی و ان شاءالله به سلامتی برمی گردی که مجددا گفت: «نه فکر می کنم در این جا دارم احساس خفگی می کنم.» باز به وی جملات امیدوارانه ای دادم و در جهت تقویت روحیه اش پیشنهاد دور زدن در مشهد و رفتن به حرم مطهر را دادم که با استقبال وی مواجه شد. به واسطه ی دوستی و صمیمتی که با سرپرست خوابگاه داشتیم موتور سیکلت ایشان را به امانت گرفته و به اتفاق علی آقای آرین پور عازم حرم مطهر شدیم.
از سمت خیابان امام رضا(ع) ، تهران سابق که به سمت حرم وارد شدیم در دور فلکه ی اطراف حرم به تقاطع نواب و طبرسی که رسیدیم پس از توقف و ایستادن و عرض ادب و سلام به امام رضا(ع) مجددا رو به من کرد و گفت: «رضا این زیارت آخر من است.» که گفتم باز شروع کردی و همان حرف ها را تکرار کردی و مجددا با تاکید گفت: «رضا خاطرت جمع باشد که این زیارت، زیارت آخر من است.» بعد از آن گفت و گو و زیارت مجددا با موتور سیکلت آخرین دور را دور فلکه حرم زدیم و به مرکز تربیت معلم برگشتیم که در شب قبل از اعزامش وسایل و لوازم شخصی خود را در اختیارم قرار داد و تاکید نمود که وسایل مرکز را چگونه تحویل داده و با بقیه امانتی ها هر طور صلاح می دانی عمل کن. نهایتا پس از چندین سال مفقودالاثر بودن پلاک و بقایای جسد وی شناسایی و در مراسمی باشکوه به عنوان شهید در روستای خشک شهرستان قاینات به خاک سپرده شد.
01 خرداد 1403 / 13 ذيالقعده 1445 / 2024-May-21