Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
سيدمصيب لنگري
نام پدر :
محمود
دانشگاه :
علوم پزشكي شهيد صدوقي يزد
مقطع تحصيلي :
دكترا
رشته تحصيلي :
پزشكي
مكان تولد :
بجنورد (خراسان شمالي)
تاريخ تولد :
1346/01/19
تاريخ شهادت :
1365/10/04
سمت :
آرپي جي زن
مكان شهادت :
شلمچه
عمليات :
كربلاي 4
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطره ی آقای سید محمود لنگری پدر شهید سید مصیب لنگری
راوي :
پدر شهيد
دوره کودکی تولد تا 6 سالگی :
در این دوران ما برای شهید عقیقه کردیم چون نذر کرد ه بودیم شهید به کلاس قرآن می رفت و قرآن یاد می گرفت. توی حیاط با خواهر ها و برادرهایش بازی می کرد. بیرون نمی گذاشتیم برود. شهید از زمان بلوغ همه وقت به مسجد و نماز می رفت بعضی از شب ها به مادرش می گفت غذا زیاد داریم می گفتم پسر جان غذا می خوای چکار کنی؟ می گفت: من غذا لازم دارم وآن را برای بینوایان می برد. تقریباً سال 65 بود این سه تا پسر من به جبهه رفتند یکی سید محسن یکی محمد و سومی هم شهید سید مصیب لنگری. این ها جبهه بودند. پسر بزرگم سید محسن موج گرفته بود، یک وقت دیدیم آوردن مشهد بعد کمی حالش خوب شد آورده بودند بجنورد بعد از چند روزی ما دیدیم شهید و سید محمد دو نفری از جبهه آمدند. آن ها در کربلای 4 شرکت کرده بودند بعد از آمدن گفتند ما می خواهیم برگردیم گفتم خوب شما که می خواهید بروید الان 45روز است که هر سه تا رفته بودید خب یکی از شما بروید و یکی وایسته. اینها هر دو تا گفتند ما می رویم برادر بزرگشان آمده بود برای این ها قرعه انداخته بود به نام سید محمد درآمده بود ولی شهید دست نکشید و گفت: نه من می روم روز قیامت مگر قرعه است. بعدا سید محمد اینجا ماند و شهید رفت برای حمله کربلای 4 بعدا هم که نزدیک 10سال و 3 ماه مفقود بود. بعد از 10سال جنازش را آوردند و ما تشیع کردیم. شهید از دوران انقلاب فقط فکرش جبهه بود در دانشگاه یزد دانشجو بود از آنجا به جبهه رفت بعد از چند مرتبه آمد از اینجا رفت از این جا رفت جبهه تقریبا چندین مرتبه رفت.
دوره نوجوانی اول شش تا یازده سالگی –دوره ابتدایی :
رابطه او با معلمین خیلی خوب بود و معلم ها چون پسر درس خوانی بود او را خیلی دوست داشتند. رابطه اش با کودکان و دیگر دوستان هم خیلی خوب بود در اوقات فراغت کتاب می خواند مسجد می رفت و ورزش می کرد هیچ فرقی بین فرزندانم نبود او هم مثل بقیه بود.
دوره نوجوانی دوم 11تا 18سالگی – دوره راهنمایی و دبیرستان :
در این سنین فقط تحصیل می کرد و کار دیگری انجام نمی داد به غیر از رفتن به مسجد و کارهای فرهنگی دیگر. وضع درسی وی خیلی خوب بود. معلم ها هم از او راضی بودند. چند سال قبل که جنازه شهید را آوردند معلم های شهید هم یک روز به خانه ما آمدند و گفتند شهید واقعا یک پسر خوب بود رابطه اش با پدر و مادرش و خواهر و برادرانش خیلی خوب بود. وقتی می خواست یک جا برود می گفتم زود بیایی می گفت مادر ناراحت نباش من جایی نمی روم که باعث ناراحتی شما شوم در مقابل رفتار غیر منطقی و خلاف افراد سعی می کرد با او صحبت کند تا شاید رفتارش تغییر کند وقتی می دید تغییر نکرد او را ترک می کرد.
شهید هیچ موقع عصبانی نمی شد یادم است یکی از شب هایی که به بسیج رفته بود و دیر وقت به منزل آمد من خیلی نگران شدم وقتی آمد گفتم تا حالا کجا بودی چرا دیر آمدی وقتی نگرانی مرا دید ناراحت شد و گفت: من که به شما گقتم جای بدی نمی روم چرا ناراحت شدی.
شهید بیشتر با بچه های کلاسشان که توی مسجد و بسیج فعالیت داشتند دوست صمیمی بود مثل آقای یوسفی که در حال حاضر مدیر دبیرستان شاهد هستند و آقای سید حسن سیدی زاده که در حال حاضر مدیر دبیرستان الله وردی خان هستند شب ها بلند می شدیم می دیدیم توی تاریکی نماز شب می خواند.
خاطره: زمستان بود و ما فقط در یک اتاق بخاری گذاشته بودیم و فرش بقیه اتاق ها را بخاطر سردی هوا جمع کرده بودیم وهمه توی همان یک اتاق بودیم یک شب، نیمه های شب از خواب بیدار شدم دیدم سید مصیب نیست گفتم خدایا یعنی توی این هوای سرد کجا رفته هرچه دنبالش گشتم پیدایش نکردم آمدم درب اتاق دیگر را باز کردم دیدم یک تکه کارتن به زیر پایش انداخته و دارد نماز می خواند گریه ام گرفت وقتی نمازش تمام شد گفت مادر قسم بخور این راز بین من و شما باشد.
دوره جوانی 18سالگی تا ازدواج –دیپلم به بعد :
در این دوره شهید در دانشگاه یزد مشغول به تحصیل بود به خاطر همین به سربازی نرفت جاذبه و محبوبیت شهید در میان مردم خیلی خوب بود همه دوستان و اقوام از او و از خوبی های او می گویند حتی اساتید دانشگاه هم که به دیدن ما آمده بودند از خوبی ها و اخلاق خوب شهید می گفتند: در برابر مشکلات خیلی صبور بود آرزو داشت درسش را ادامه دهد و به و مدارج عالی برسد اما بزرگترین آرزویش شهادت بود آن هم یک شهید گمنام دوست داشت در آینده دکتر شود.
سید مصیب عاشق ائمه اطهار بود و همیشه در کارهایش به اهل بیت متوسل می شد واقعا عاشق خدا بود وقتی نماز می خواند انگار در این دنیا نبود خیلی وقت ها در نماز گریه می کرد و بیشتر وقتش را در پایگاه بسیج می گذراند و اکثر جمعه ها بسیجیان را به نماز جمعه دعوت می کرد همیشه می گفت باید پشتیبان ولایت فقیه بود و از اسلام دفاع کرد و علاقه خاصی به امام خمینی (ره) داشتند و به فرمان ایشان به جبهه رفت.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
10 ارديبهشت 1403 / 20 شوال 1445 / 2024-Apr-29
شهدای امروز
فائزه رحيمي
قاسم نجات
قاسم اسلاميان اميري
مسعود كبگانيان
باقرعلي كاردگر
محمدصادق خورشيدي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll