Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
سيدمصيب لنگري
نام پدر :
محمود
دانشگاه :
علوم پزشكي شهيد صدوقي يزد
مقطع تحصيلي :
دكترا
رشته تحصيلي :
پزشكي
مكان تولد :
بجنورد (خراسان شمالي)
تاريخ تولد :
1346/01/19
تاريخ شهادت :
1365/10/04
سمت :
آرپي جي زن
مكان شهادت :
شلمچه
عمليات :
كربلاي 4
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطره از آقای سید محسن لنگری برادر شهید سید مصیب لنگری
راوي :
برادر شهيد
در رابطه با خصوصیات اخلاق شهید ایشان با توجه به این که در قسمت های مختلف با توجه به استعداد وافری که داشتند قدرت جاذبه مردمی خوبی داشتند، کاری نمی کردند دوست داشتند به طریق ممکن دلشان را به دست بیاورند برای پزشکی یزد قبول شده بود و چون پدرمان کشاورز بود و با توجه به این مشغله کاری که داشتند و برادر کوچک تر هم مشغول تحصیل بود من مجبور شدم ایشان را تا یزد ببرم وقتی رسیدیم به خانه ای که آنجا برایش اجاره کرده بودیم خیلی مایل بودند سر و سامانی به این خانه بدهند فرش بگیرند من رفتم برایشان بگیرم هر چی گفتم بیا برایت فلان فرش را بخرم تمام تکه کلامش این بود که ما نمی خواهیم همیشه این جا زندگی کنیم بعد سوال می کردم چرا یک سال مگر تو نمی خواهی به عنوان دانشجو این جا درس بخوانی؟ می گفت نه! من این جا زیاد زندگی نمی کنم یک سال یا دو سال! من تکرار می کردم چرا این طوری می گی؟ می گفت برویم یک فرش برای آخرتمان تهیه کنیم که در آخرت جای خوبی داشته باشیم. این هایی که می خواهیم تهیه کنیم مال این دنیاست اولا که اینجا من دوست ندارم دو سال بیشتر بمانیم، نهایتا اگر عمر طولانی هم داشته باشیم که بشه 50-40 سال باز هم آخرت را درست کنیم. گفتم چرا شما از یأس و ناامیدی حرف می زنی شما پزشک هستید درستان را بخوانید و به جامعه اسلامی کمک کنید از این طریق هم می شود کمک کرد. ایشان می گفتند: الان وقت این ها نیست جبهه در اولویت است یک مقدار احساس کرد ما ازش ناراحت هستیم مجبور شد با عملیات تئاتری که انجام داد و طوری به ما فهماند که از کار من ناراحت نشو من دارم شوخی می کنم من این قدر شوخ طبع هستم، البته طوری انجام می داد که مطلب را می فهماند. همیشه دوست داشت عادی زندگی کند و عملا این کار را انجام می داد بارها اتفاق می افتاد که همیشه دوست داشت گمنام باشد از این جا غذایش را می برد در بیرون از خانه می خورد می گفتیم خدایا چرا این قدر پر خوراک شده کم کم متوجه شدیم که این غذا را می برده به همسایه ها می داده که همسایه ما وضع مالی خوبی نداشت و با آنها می خورد حتی به ما هم نگفت بعد ها خودمان متوجه شدیم.
شب می خوابید مادرم می خواست تشکی برایش پهن کند به خاطر این که مادرمان ناراحت نشه تشک را پهن می کرد بعدا می دیدیم تشک را گذاشته کنار، می گفت من باید لمس کنم آن هایی که ندارند و جای خشک می خوابید زیاد به زرق و برق دنیا پایبند نبود همش به فکر آخرتش بود، مثلا ما از خانه صحبت می کردیم آن می گفت خانه آخرت کم کم خود ما را هم تحت تأثیر گذاشته بود که ما وادار بشویم بیشتر مطالعه کنیم.
ما متوجه شدیم بعد از مدتی که ایشان مفقود شدن همرزم هایش صحبت می کردن که یک منطقه ای بود به نام سه راه مرگ که فرماندهشان می گفت بعدا توسط تیربار آنجا آتش می ریختند. مثل این که کربلای 4 آن طوری که تعریف می کردند یک مقدار کمین شده بودند چون می دیدن نیروهای عراقی چطور دارند نیروها را خلع می کنند. همرزمانش تعریف می کردند می گفتند: با رشادت خاصی آرپی چی را برداشت گفت من می روم روی این تیر بار و رفته بود که بعد از آن به صورت قیچی وار به محاصره درآمده بودند و تعدادی هم عقب نشینی کرده بودند و ایشان هم با این تیر بار رفتند و تحمل نکردن که همرزمانشان شهید بشوند. این بود که تا عملیات کربلای 5 که این مناطق آزاد شد و باز هم از ایشان آثاری دیده نشد ما متوجه شدیم که به هر صورت به شهادت رسیدن ولی خب تا 10سال مفقودالاثر بودند که بعد از 10سال اطلاع دادند شهید شده.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
10 ارديبهشت 1403 / 20 شوال 1445 / 2024-Apr-29
شهدای امروز
فائزه رحيمي
قاسم نجات
قاسم اسلاميان اميري
مسعود كبگانيان
باقرعلي كاردگر
محمدصادق خورشيدي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll