Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
سيدعبدالحميد قاضي ميرسعيد
نام پدر :
سيدميرزا
دانشگاه :
علوم پزشكي اصفهان
مقطع تحصيلي :
دكترا
رشته تحصيلي :
پزشكي
مكان تولد :
تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد :
1339/05/17
تاريخ شهادت :
1364/11/26
سمت :
فرمانده سپاه پاوه
مكان شهادت :
فاو
عمليات :
والفجر 8
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با والدین شهید سیدعبدالحمید قاضی میرسعید
راوي :
والدين شهيد
. چه خاطرات خاصي از دوران قبل از تولد شهيد داريد؟
چهارمین بچه بود. از سال 43 مراقبت ایشان با خانم پدرشون بود. خیلی هم به ایشان وابسته بودند. (مادرشان مریضی روحی داشتند و پدرشون دوباره ازدواج میکنند.)
2. وضعيت اقتصادي خانواده شما در آن زمان چگونه بود؟
پدر کارمند بودند.
3. خانواده تا چه اندازه به اعتقادات مذهبي پايبند بوده و هستند؟
خانواده مذهبی بودند و پدربزرگ حاج آقا روحانی بودند.
4. به طور كلي جو سياسي حاكم بر خانواده در آن زمان چگونه بود؟ آيا اعضاي خانواده داراي گرايشات سياسي خاصي بودند؟
پدر شهید دورانی که در چاپخانه کار میکردند و با کمونیستهایی که در آن فضا نفوذ کرده بودند مقابله میکردند. چپیها (مخالفان نظام) با ما همراه بودند. بارها ساواک به خانه ما آمده بود. عضویت هیچ حزبی را قبول نمیکردم.
دوره خردسالي(تولد تا 6 سالگي)
5. آيا بيش تر وقتها در خانه بود يا در بيرون خانه؟ كجا؟
بسیار فوتبال بازی میکردند. بچهای نبودند که آرام بگیرند. توی کوچه بازی میکردند.
6. به چه نوع بازيهايي علاقه داشت؟
فوتبال
7. با چه كسي ارتباط نزديكتري داشت (مادر، پدر، خواهر، برادر، عمو و ....)؟ چرا؟
با پسر عموهایش خیلی دوست بودند.
8. در مقايسه با ديگر كودكان شما، كودك آرام و ساكتي بود يا پر جنب و جوش و فعال؟
معلوم نبود. در نهایت ادب و در نهایت حیا. وقتی مادرشان میخواستند ببرنشان حمام خجالت میکشیدند.
ظلمپذیر نبود. خیلی شیطان بود، آرام نبود، اما همان شیطنتش هم جهتدار بود.
9. چه خاطرات ديگري از آن دوران به ياد داريد؟
خونه ما نظم داشت. غذایی برای هر کس مشخص میشد. حاج خانم از غذای خودش میگذاشت روی غذای حمید.
دوره كودكي (شش تا يازده سالگي – دوره ابتدايي)
10. آيا در همان خانه و محل قبلي زندگي ميكرديد؟ وضعيت اقتصادي شما چگونه بود؟ از لحاظ مذهبي و سياسي چطور؟
خیابان بهبودی مینشستیم. سال 45 از خیابان سینا به خیابان بهبودی آمدیم.
11. آيا در آن سنين در خانه يا بيرون از خانه كار ميكرد؟ چه كاري؟
خیر
12. معمولا اوقات فراغت خود را چگونه ميگذراند؟ (تماشاي تلويزيون، بازي، خواندن كتاب داستان و ...)
فوتبال
13. به لحاظ شخصيتي و رفتاري چه تفاوتي با ديگر كودكان شما داشت؟
سرش را میگذاشت زمین خوابش میبرد ولی نمیشد من دو دفعه صدایش کنم و بلند نشود، آن قدر ادب داشت.
14. چه خاطرات ديگري درباره آن دوران داريد؟
در طالقان او یک هاون سنگی درست کرده بود که خانمها میخواستند گوشت بکوبند راحت باشند.
دوران نوجواني (يازده تا هجده سالگي – دوره راهنمايي و دبيرستان)
15. در چه مدرسه (راهنمايي) يا دبيرستان تحصيل كرد؟
الف) نام مدرسه: بامداد
16. وضعيت درسي او چگونه بود؟
رتبه ایشون 300 بود.
17. آيا شهيد در آن زمان شاغل بودند؟ اگر شاغل بودند عنوان شغلشان را ذكر بفرماييد.
خیر
18. بيش تر چه نوع كتابهايي را مطالعه ميكردند؟ (مذهبي، هنري، علمي، تاريخي و ...)
من در آن زمان کتاب زیاد داشتم. کتابی بود که یک افسر انگلیسی نوشته بود به اسم "وظیفه". کتابهای دکتر رهنما. به ایشون ماهیانه مبلغی میدادم. از دبیرستان هشترودی یه روز آمد دیدم یه بسته کتاب آورده ، کتابهای دکتر شریعتی بود. به او گفتم پس تا آخر ماه چه میکنی؟ گفت خدا بزرگه. ما از این جور کتابها که ضد دیکتاتوری بود در خانه زیاد داشتیم، همه بچهها میخواندند.
19. روابط او با افراد خانواده و اطرافيان از جمله دوستان و همسايگان چگونه بود؟ نظرشان راجع به شهيد چه بود؟ چه خاطرهاي در اين خصوص به ياد داريد؟
با پسرعموهایشان خیلی ارتباط داشتند و خواهراشان. یک عمو داشتند که با هم زندگی میکردند. با فرزندانشان ارتباط داشتند.
20. با توجه به حساس بودن اين دوره، عامل نگران كنندهاي در رفتار و منش ايشان به وجود نيامده بود كه در صدد اصلاح آن برآييد؟
من خیلی نگران ایشان بودم. آن دوران کسی که زرنگ بود برده بود. اما ایشان اصلا معتقد به این موضوع نبود و از همان کودکی ایشان دنبال حق بود و آنچه فطرت انسانی بود ایشان حکم میکرد. و من تا پایان زندگیشان و با توجه به جامعه آن زمان همیشه این نگرانی را داشتم.
21. بيش تر اوقات خود را در منزل ميگذراند يا خارج از منزل؟ اگر خارج از منزل در كجا و به چه كاري مشغول بودند؟
بیرون
22. به چه كساني علاقه داشت؟ چرا؟
به تعهدات اسلامی خیلی پایبند بود. با اقوام و فامیل خیلی ارتباط داشت.
23. از چه كساني خوشش نميآمد و از آنها دوري ميكرد؟ چرا؟
کسانی که طرفدار شاه بودند. یک نفر در روستا بود به او سلام نمیکرد.
24. چه مواردي موجب عصبانيت وي ميگشت؟ در هنگام عصبايت چه عكس العملي از خود نشان ميداد؟
کمتر عصبانیت ایشان را دیدم. آنهایی که انقلابی نبودند ناراحتش میکرد. بیش تر در محور انقلاب عصبانی میشد.
25. دوست و يا دوستان صميمي وي چه كساني بودند؟ وجوه مشترك آنها با شهيد چه بود؟
دکتر جعفری، آقای حامدیان
26. به چه شخصيت معروف مذهبي، علمي، فرهنگي و يا ورزشي علاقمند بود؟ چرا؟
شهید بهشتی
دوره جواني (18 سالگي تا ازدواج – ديپلم به بعد)
27. مشخصات دانشكده و دانشگاه محل تحصيل
استان /شهر محل تحصيل : اصفهان رشته تحصيلي: پزشکی
28. در صورتي كه در حين تحصيل شاغل بودند، عنوان شغل شان را ذكر نماييد.
خیر، فقط تحصیل.
29. فعاليت هاي ايشان در زمان تحصيل:
الف) فعاليت هاي اجتماعي: مسئول انجمن اسلامی دانشگاه بودند.
ب) فعاليت هاي سياسي: تابستانها، قبل از جنگ، اردوهای جهادی میرفتند. یک سال فریدن و یک سال هم گنبد رفتند.
30. آيا خدمت سربازي را گذرانده بودند؟ زمان شروع و خاتمه و نام يگان خدمتي را ذكر نماييد.
خیر
31. چه زماني تصميم گرفت به جبهه برود؟ آن را چگونه مطرح كرد؟ شما چه واكنشي داشتيد؟
آمد طالقان، بعد سلام گفت: پدر انقلاب در خطر است، من آمدم از شما اجازه بگیرم. من هم گفتم من تو را به زور پیدا نکردم خدا تو را به من عطا کرده، اگر بخواهد تو را حفظ کند، میکند، به او میسپارم. او بعد از آن دیگر کسب اجازه نمیکرد. دفعه آخر هم از مادرشان اجازه گرفت.
32. چه خاطرات ديگري از آن دوران به ياد داريد؟
*یکی از بچههای محل بهبودی شهید شده بود، آمد خانه زانوهایش را بغل کرده بود و به شدت غصه میخورد. میگفت او رفت و من ماندم. به خواهرش میگفت: من خسر الدنیا و الاخره شدم.
*میزان ایشان حق بود.
دوره ازدواج و تشكيل خانواده
33. شهيد به ازدواج هم فكر مي كرد؟ ديدگاه او نسبت به ازدواج چه بود؟
به حاج خانم میگفتند من میخواهم کامل بشوم. دیوار به دیوار خانهی طالقان یه خانمی بودند، گفتم اون رو میخواهید؟ گفت: باید دوباره ببینمشون. رفتم خانهدختر، بهش زنگ زدم پاوه. گفتم: بیا. آمد و ازدواج کردند.
34. معيارهاي او براي انتخاب همسر چه بودند؟
مذهبی بودن
35. نحوه آشنايي ايشان با همسرشان چگونه بود؟
از فامیل بودند.
36. مراسم عقد و ازدواج چگونه برگزار شد؟
آیت الله امینی آمدند در مسجد صادقیه صحبت کردند.
36. پس از ازدواج چگونه و در كجا زندگي مي كرد؟
رفتند اصفهان چون همانجا تحصیل هم میکردند.
(ويژه يادداشت خاطرات پراكنده)
*در یکی از عملیاتها ایشان موجی میشوند و هی بیهوش میشدند و به هوش میآمدند و در این وضعیت باز هم حواسشان به عملیات بوده و هی سوال میکردند.
* در اصفهان زندگی میکردند. بعد از ازدواج رفتند اون جا، بچهشون هم آن جا به دنیا آمد که پزشکی اصفهان میخواندند.
*جنگ که شروع شد رفتند جنوب، بعد هم با حاج همت رفتند غرب و در کردستان میمانند و در سپاه همکاری میکردند، ولی مسئولیتی نمیپذیرفتند. اول مسئول روابط عمومی سپاه پاوه میشوند، بعد جانشین فرماندهی سپاه محسوب میشوند (جانشین حاج همت) بعد از این که حاجی میآیند فرماندهی لشکر 27، ایشان فرمانده سپاه پاوه میشوند. (سال 61)، در این سال عملیات مناطق دزلی و ... انجام شد که ایشان فرماندهی آن سپاه را داشتند.
* در خانه اجازه نمیدادیم اتفاقات و جنایات روز مطرح شود، اما مجله و ... میخریدیم و بچهها مطالعه میکردند. یک مجلهای به اسم مکتب اسلام در قم چاپ میشد، در خانه بچهها مطالعه میکردند. نماز و روزه هم در خانه بود و ایشان هم مکلف بودند.
*با کمترین تلفات، شب عید سال 61، ارتفاعات نودشه را میگیرند، با پیروی از حضرت علی.
* امام دستور دادند دانشگاهها تعطیل شوند. ایشان نقش مهمی در تعطیلی دانشگاهشان داشتند. وقتی دانشگاهها باز میشوند ایشان یک ترم یا دو ترم نمیروند، چون امام فرمودند: جنگ مهمتر از دانشگاه است. بعد هم توسط مراجع به ایشان تکلیف میشود که باید درستان را بخوانید. ولی وقتی قرار میشد عملیاتی صورت بگیرد، ایشان خانوادهشان را میاوردن اینجا و میرفتند.
*ایشان خیلی ناراحت بودند که چرا درمانهای اولیه در همان مناطق صورت نمیگیرد. چون تا بخواهند آنها را از منطقه بیاورند، تا بخواهد به یک شهر و درمانگاه برسد، تمام قوای حیاتی رزمنده از بین میرود. ایشان با بقیه دوستان پزشکشان قبل از عملیات برای معالجه رزمندهها میرفتند.
* در عملیات فاو، در خط مقدم، ایشان با دو نفر از دوستانشان آن جا کار معالجه را در یکی از سنگرها انجام میدادند.
* ایشان وضو میگیرد که برود نماز بخواند، مجروحی را میآورند. حمید میرود کمک دکتر کرباسی که درمان را انجام بدهند، دکتر جعفری میروند نمازشان را بخوانند. حمید مشغول به مداوا میشود. پشتش به فاو بوده یک راکت میزنند که حمید مجروح و کرباسی همونجا شهید میشوند.
* آقا حمید قبل از انقلاب عضو هیچ حزبی نبودند.
* با خواهرش ارتباط خوبی داشتند. دفعه آخری که میخواستند بروند به اصرار از حاج خانم رضایت و حلالیت گرفته بودند. دو روز بعد عروسی خواهر خانمشان بود. همون روز با خواهرشون میرن بیرون و تفریح میکنند و کتاب دعایشان را به ایشان میدهند.
* از نظر روحی خیلی ماهر بود که رضایت طرف مقابل را بگیرد.
* روز آخر رفتند در خانهی همهی خواهر و برادرها خداحافظی کردند. بعد سمت خانه مادرخانمش رفت، همسرش را گذاشتند و آمدیم خانه. در داشبورد را باز کردم ببینم توش چی هست، دیدم یه کتاب دعا هست، گلی است... گفتم این مال من... اولش گفت مال دوستمه... بعد گفت مال تو، فقط به شرطی که هروقت خواندیش ما روهم دعا کنی... (کتاب دعا مال یکی از دوستانش بوده که شهید شده بود)
*خواهر شهید: بهم میگفت، در اتفاقات جامعه 1- وارد هیچ جریان سیاسی نشوید. 2- پشت ولیفقیهات باش، ببین ولی چه میگوید همان کار را بکن...
*مطمئن بود شهید میشود. وقتی حاج همت شهید میشوند، همسر حمید میگفت یه شب ضجه میزد که حاجی رفتی باید تا سال دیگر من را هم ببری پیش خودت.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
28 ارديبهشت 1403 / 9 ذيالقعده 1445 / 2024-May-17
شهدای امروز
حميد جهان بخش
سيدحسين ديباج
اصغر آروين
بهمن بابايي
رسول كاووسي
عليرضا جعفرزاده
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll