Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
محمد شفيع خاني
نام پدر :
محمود
دانشگاه :
تربيت دبير شهيد رجايي تهران
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
مهندسي پتروشيمي
مكان تولد :
تهران (تهران بزرگ)
تاريخ تولد :
1337/08/05
تاريخ شهادت :
1362/12/03
مكان شهادت :
چزابه
عمليات :
والفجر 6
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با همسر شهيد محمد شفيع خاني(خانم مهرانگيز مهربان)
راوي :
همسر شهيد
1. لطفا در مورد نحوه آشنايي تان با شهيد توضيح دهيد؟
توی امام زاده حسن یه مسجدی بود که ایشون توی کتابخونه با بچه ها کار می کرد. من توی جلسه پنج شنبه ها میومدم (پنج شنبه ها ارزیابی داشتن)، کوه می رفتن بچه ها، ما هم می رفتیم باهاشون. قبل از انقلاب من دوست داشتم که عین مردم عادی باشن، ولی بعد از انقلاب این طور نبود و ایده آل هام فرق کرده بود. یه دوست مشترکی داشتیم، وقتی تعریف کرد از ایشون، من بهشون گفتم: من خیلی از آقا محمد خوشم اومده! گفت: اشکال نداره ظرفیتش رو داره. زمانی بود که ایشون روی یه زمینی کار می کردند و سر راه می اومدن یه سر به خونه دوست شون میزدن. خانومش گفته بود: آقا محمد، مهرانگیز با شما کار داره! بعد نشستیم حرف زدن. گفت: فرداش هم بیا با هم بریم کوه. رفتیم و بهم گفت: من قصد ازدواج ندارم! 4 ماه از اون زمان گذشت. توی دلم این بود که حتما این اتفاق می افته. یه دفعه بهم گفت: شما هنوز روی این تصمیم هستی؟ گفتم: بله. گفت: میای با هم صحبت کنیم؟ گفتم: بله. دو روز با هم صحبت کردیم. من نقطه نظرهاش رو قبول نداشتم، من دنبال یه زندگی بودم که آرامش داشته باشم و بتونم خدمت کنم.
2. نحوه خواستگاري چگونه بود؟
بعد از این ماجراها یه روز اومدن چادر بریدن و عقد کردیم، یه قرمه سبزی هم درست کردیم! مادرشون نیومده بودن، مادرم فرستاد دنبالشون. پدر من هم یه کم اعتراص داشتند، فرستادیم دنبالشون. عقد کردیم و رفتیم.
3. میزان مهریه چقدر بود؟
یک قرآن.
4. مراسم ازدواج چگونه بود؟
توی یه روز همه چی انجام شد. بدون هیچ وسیله ای رفتیم سر زندگی مون.
5. چه صفات و شاخصه هایی در ایشان بود که موجب شد به ايشان پاسخ مثبت بدهيد؟
ایشون خیلی جوانمرد بودن.
6. زندگي مشتركتان چگونه شروع شد؟
خیلی ساده.
7. آيا با ايشان اختلاف نظر يا اختلاف عقيده داشتيد؟ بيشتر در چه زمينه هايي؟
یک دفعه ماه رمضون بود می رفت قبل از سحر می اومد، می خورد دوباره می رفت و ساعت ۸ می اومد. یک روز مونده بود به عید فطر ناراحت شدم. اومد خونه بهش گفتم: شما فکر می کنی ما حقی گردن شما نداریم؟ گفت: خانم ببخشید! شاید یکی از حیله های شیطان بود. خیلی تسلیم بود و فقط به فکر رضایت خداوند بود.
8. وضعيت مالي و اقتصادي چگونه بود؟ ( به عنوان مثال وضعیت سکونت)؟
توی لرستان رفتن امور تربیتی ولی حقوق نگرفت. خودش مونده بوده که برای خودش حقوق رو بگیره یا بده دولت خرج مردم بکنه.
9. بیش تر اوقات فراغت و بیکاری خود را چگونه می گذراند؟
توی لرستان کارهای اعتقادی هم می کردیم، توی خونه کلاس می گذاشتیم. ماهی یک دفعه حتما تهران می آمدیم.
10. آيا در كار خانه به شما كمك مي كرد؟ اگر خاطره یا نکته خاصی در این مورد دارید بفرمایید؟
بله، اصلا کارها تقسیم شده بود. وقتی سر کار می رفتم یک سری کارها رو ایشون انجام می دادن و یک سری رو هم من. یک دفعه مریض بودم ایشون سر کار نرفت و کارهای منزل رو انجام داد. به دوستاش گفته بود: داشتم خونه تمیز می کردم و کهنه های بچه رو می شستم. اصلا اهل امر و نهی کردن نبود. بهش می گفتم: من بمونم تهران؟ می گفت: هر جا که راحتی بمون.
11. به چه کارها و اموری علاقه داشت؟
کارهای اعتقادی رو دوست داشت که انجام بده. اگر با کسی هم می نشست، نشست آگاهانه بود و الکی نبود.
12. اهل صحبت کردن بود یا سکوت را بیشتر ترجیح می داد؟
خیلی آدم تلاشگری بود. هر جا لازم بود سکوت می کرد و جاهایی که لازم بود خط بده حتما صحبت می کرد.
13. به چه شخصیت معروف مذهبی، علمی، فرهنگی، ورزشی علاقمند بود؟ چرا؟
به امام خیلی علاقه داشت.
14. نظر افراد خانواده شما نسبت به ایشان چه بود؟
خیلی دوست داشتنش. شاید درکش نمی کردن که این چه آدمی هستش اما بهش علاقه داشتن.
15. روابطش با خانواده شما چگونه بود؟
خیلی خوب بود.
16. از آرزوهایش برای شما سخن می گفت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟
فقط رسیدن به لقاء خداوند بود.
17. رابطه عاطفی ایشان با شما چگونه بود؟
همیشه بهش می گفتم: داداش جان! از بس که بهش علاقه داشتم!
18. بیش تر روی چه مبانی اخلاقی تاکید داشت؟
ساده زیستی.
19. برخورد وی با فرزندان چگونه بود؟
رضا که به دنیا اومد گفت: اسمش رو رضا می ذاریم که راضی به رضای خدا باشد. آقا تقی که به دنیا اومد گفت: اسمش رو تقی می ذاریم که تقوا رو در گوش ها زمزمه کنه.
20. فعالیت هایی که ایشان در طول دوران زندگی مشترک داشتند را لطفا توضیح دهید؟
الف. فعالیت های مذهبی: کلاس های اعتقادی برای دیگران می گذاشت.
ب. فعالیت های سیاسی: قبل از انقلاب فعالیت های سیاسی داشت،
21. نحوه شهادت شهید چگونه بود؟ اگر نکته خاصی در مورد شهادتش به یاد دارید، توضیح دهید؟
معاون تیپ ۵۷ ابوالفضل بودن. شب عملیات یه پیک کم میارن که ایشون میگه خودم میرم. از جلو ماشین میاد و هم خمپاره ... ضربه مغزی میشن و دست و پاش هم شکسته بوده.
22. از شهادت ایشان چگونه مطلع شدید؟ واکنش شما چگونه بود؟
یه همسایه داشتیم شوهرش پاسدار بود ما هم مهمون داشتیم. عصر همسایمون گفت: عملیات شده و خیلی جانباز داده! دو یا سه روز بود که منگ بودم بعد گفتم: محمد هم جانباز شده؟ گفت: نه! گفتم: چرا شده! گفت: آره شده ... گفتم: شهید شده؟ گفت: نه! گفتم: چرا شده ... گفت: آره شده.
23. حرف یا عملی که حاکی از آگاهی وی نسبت به شهادتش باشد، گفته یا انجام داده بود؟
دفعه آخر گفتم: داداش خیلی دعا کردم شهید نشی! گفت: چرا؟! از اون روز به بعد فهمیدم که خیلی دوست داره شهید بشه.
24. شهادتش چه تاثیری بر شما گذاشت؟ چه طور با این قضیه کنار آمدید؟
فهمیدم تنها چیزی که ارزش داره برای رضای خداوند کار کردن.
25. آیا بعد از شهادت حضور او را احساس کرده اید؟
دوباره که ازدواج کردم، همش خواب می دیدم که اومده و داریم با هم میریم منطقه.
26. از خاطرات خود و دیگران در مورد شهید بفرمایید؟
تا 5 سال ایشون نقش استاد رو برام داشتن و ازشون اطاعت می کردم.
ویژه یادداشت خاطرات پراکنده
** همیشه، هنوزم که هنوزه ایشون رو من به چشم یه استاد می بینم.
** یه زمانی بریده بودن ایشون. بعد از ازدواج من متوجه شدم که نماز نمی خونه و روزه هم نمی گرفت. یه روز خوابید و گفت که من رو بیدار کن. وقتی بیدارش کردم شروع کرد به گریه کردن، منم از گریه ی اون گریه کردم. گفت: خانم من رو یک ربع تنها بذار ... بعد از اون دیگه شروع کرد به خوندن نماز.
** به من ۸ تا استان پیشنهاد دادن و ایشون ارزیابی کردن و گفتن که بریم لرستان من می خوام کار نکنم فقط می خوام تحقیق کنم. من مخالفت کردم چون قبلا جهاد رفته بودم و ما رو بردن توی یه ساختمانی که چند تا آقا می رفتن بالا تریاک می کشیدن، بعد اون آقا رو اخراج کردن و من رو برگردوندن، از ترس این که نکنه بلایی سر من بیارن، به خاطر همین من با لرستان مخالفت کردم ولی ایشون گفتن: نه، هیچکاری نمی تونه بکنه!
** چون از وضعیت کاری بچه ها راضی بودم، استعفا دادم. وقتی اومد بهم گفت: خانم در نظر گرفتی رضای خدا رو؟ گفتم: بله. تنها چیزی که یاد گرفتم از ایشون اینه که همیشه رضای خدا رو در نظر بگیرم..
** یکی از دوستان لرستانمون می گفت: امکان نداره مهرانگیز بیاد و محمد جلوش بلند نشه. من نهایت محبت رو به شهید می کردم ولی هیچ توقعی از ایشون نداشتم.
** اولین بار که داشتن می رفتن منطقه، بهم گفت: من شهید شدم بلافاصله ازدواج کن. من بعد از عِده ام ازدواج کردم. ایشون خیلی از من تعریف کرده بودند پیش دوستانشون و برای همین بعد از ایشون خواستگار زیاد داشتم.
** خیلی به ایشون وابسته بودیم و اگر کنار هم نبودیم من می مردم.
** وقتی ایشون شهید شد، من تصمیم گرفتم ازدواج کنم. چون معتقد بودم جهاد زن شوهرداری است، ۵ ماه بعدش ازدواج کردم که خیلی برام سخت بود، همش ذکر لاالااله الله می گفتم.
** بعد از شهادتش من به صورت جدی تصمیم گرفتم که آن چه که رضای خدا در اون هست رو انجام بدم.
** حجاب رو خیلی دوست داشت که خانومش یه حجاب سفت و سختی داشته باشه.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
01 خرداد 1403 / 13 ذيالقعده 1445 / 2024-May-21
شهدای امروز
محمود قلندري
علي رضا(سيدمجيد) شمسي پور
روح الله (علي) قرباني(ميرضايي)
سعيد(مسعود) شباني
محمدمسعود خاوري
غلامعلي خزائي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll