1.فعالیت های مهم شهید:
الف)فعالیت های مهم عبادی و معنوی شهید:
در جلسات مذهبی و سوگواری به طور فعال شرکت می نمود به طوری که عاشق استقبال ماه مبارک خداوندی بود. از سنین هشت سالگی به استقبال ماه مبارک رمضان و ماه های دیگر مذهبی می رفت و در جلسات قرآن و دعاخوانی شرکت می نمود.
ب) فعالیت های مهم سیاسی، اجتماعی شهید:
ایشان عضو بسیج و انجمن اسلامی بود که فعالیتش را متمرکز در این راه حق که نهضت خداوندی بود می کرد و در حزب جمهوری هم فعالیت می نمود به طوری که فعالیتش اجتماعی و سیاسی داشت و در نماز جمعه و جماعت و راهپیمایی شرکت می کرد و سابقه نوشتن شعارهای مرگ بر شاه بر در و دیوار در زمان قبل از انقلاب را داشت.
ج) فعالیت های مهم علمی، فرهنگی و هنری شهید:
با قرآن این قدر انس معنوی پیدا کرده بود که در آن مکتب آموزشی ظرف حدود یک ماه و نیم سی جزء قرآن کریم را ختم نمود و مورد تشویق قرار گرفت و در مسابقات قرآنی هم درجه افتخاری از حزب جمهوری اسلامی کسب کرده بود.
در دبیرستان قاری قرآن بود که در مسابقات قرآن رشته ی قرائت مقام اول شهرستان و مقام دوم استان را کسب نمود و در روستای سیاهو مدرس قرآن بود. در مسجد محل دعای توسل و کمیل برگزار می کرد و مداحی می کرد.
2. بارز ترین خصوصیات اخلاقی شهید چه بود؟
از نظر اخلاقی فردی بود قانع پذیر و با محبت به طوری که احترام خاصی برای پدر و مادر و خانواده خود داشت و برای دیگران فردی مخلص که زبانزد همه بود که از کردار و رفتارش صحبت می کردند.
3. خاطره ای از خانواده:
شهید به هنگام آمدن از منطقه جنگی وقتی خانواده اش می خواستند برایش گوسفند قربانی کنند شهید گفت به نیت تمام رزمندگان اسلام و پیروزی اسلام عزیز این گوسفند را قربانی نمایید که همه از وجود خودمون هستند و همه برادر ما هستند.
پدر شهید
امیررضا پسر خوب و نمازخوانی بود، حرف من و مادرش را گوش میکرد. به کوچک و بزرگ احترام میگذاشت. هرجایی که میخواست برود اول وضو میگرفت و با نیتی پاک و خالصانه به بیرون میرفت. او در درسها تا آن جایی که میتوانست به خواهر و برادرش در درسها کمک میکرد. همیشه در جلسات قرآن و مداحی میرفت. راه پیامبران را راه گوهرساز خود قرار داده بود. زبانش به دشنام و ناسزا باز نمیشد، فکرهای بد را با کلمه لا اله الّا الله از خود دور میساخت. امیررضا عضو بسیج مسجد هم بود. همیشه به پیر و جوان کمک میکرد. امیدوارم روحش شاد و روحانی باشد. او آرزو داشت که یک روحانی خوب باشد ولی به آرزویش نرسید امیدوارم که قبرش نورانی باشد.
مادر شهید
*امیدرضا هم اهل علم بود و هم اهل تقوا. یک بار در صبح زود در خانه نماز میخواند و در را بسته بود وقتی من در را باز کردم دیدم با خلوص نیت نمازش را میخواند و من خیلی احساس خوشحالی کردم چنین فرزندی خداوند به ما داده است. امیدرضا خیلی از کارهای نیک انجام میداد و بازگو نمیکرد. شبی از دعای کمیل میآمد خیابان بزرگی بود، پیرزنی که نابینا بود میخواست از خیابان عبور کند ولی نمیتوانست، امیدرضا دست آن پیرزن را گرفت و از خیابان رد کرد. پیرزن گفته بود خانه من نزدیک کلانتری است اگر مرا به آن جا ببری کار خوبی کردی. امیدرضا او را به در خانهاش رساند. پیرزن دست در جیبش کرد که به او پول بدهد امیدرضا گفت: نه مادر من وظیفهی شرعی خود را انجام دادم و به پول نیازی ندارم.
*یک شب به اتفاق یکی از دوستانش برای دعای کمیل بیرون رفته بودند که ماشین نبوده و با پای پیاده ساعت 5/1 شب به منزل رسیدند. بنده که خیلی نگران بودم جلوی در حیاط ایستاده بودم و با دیدن ایشان اعتراض کردم که بنده نگران شدم ایشان در پاسخ فرمود که دوست ندارم مادر من این چنین باشد و باید طوری باشد که اگر من شهید شدم افتخار کند و الگوی صبر باشد.
خواهر شهید
من فاطمه گنجیپور خواهر امیدرضا گنجیپور هستم. وقتی که امیدرضا مفقود شد من به دنیا نیامده بودم اما دلم میخواست که ای کاش من هم مانند دیگر خواهرانم بودم و امیررضا را میدیدم.
درست است که من او را ندیدم اما با حرفهایی که مادرم و پدرم و خواهرانم زدهاند حس میکنم که انگار من هم آن جا بودهام.
پدر و مادرم میگویند امیررضا پسر خوب و درسخوانی بود. به خواهران و برادرش در درسها کمک میکرد. وقتی امیدرضا میخواست به دانشگاه برود و مهندسی بخواند رفت و داوطلب شد برای رفتن به جبهه. او همیشه نمازش را میخواند حتی مادرم میگوید دیگران را هم به خواندن نماز تشویق میکرد. مادرم میگوید در نمازهای جماعت و دعاها شرکت میکرد.
وقتی او به شهادت رسید من دلم میخواست کاش من هم همراه او پر میکشیدم. بعد از 11 سال مفقودیت جسد او را آوردند. من گرچه او را ندیده بودم اما در مرگش گریه می کردم ولی هرگز افسوس نمیخوردم زیرا که خود امیدرضا در وصیتنامهاش گفته: نمیگویم در مرگم گریه نکنید اما هرگز افسوس نخورید.
29 ارديبهشت 1403 / 10 ذيالقعده 1445 / 2024-May-18