Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
حسين اميني مقدم
نام پدر :
امين اله
دانشگاه :
دانشگاه تبريز
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
مهندسي مكانيك
مكان تولد :
كاشمر (خراسان رضوي)
تاريخ تولد :
1336/09/09
تاريخ شهادت :
1362/12/05
سمت :
فرمانده واحد عمليات تيپ امام صادق لشكر پنج نصر
مكان شهادت :
جزيره مجنون
عمليات :
خيبر
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با پدر شهيد حسين اميني مقدم
راوي :
پدر شهيد
الف: دوره پیش از تولد و تولد شهید:
1. چه خاطرات خاصی از دوره پیش از تولد شهید دارید؟
ایشان بچه خوش قدمی و خیلی خوش اخلاقی بود.
2. وضعیت اقتصادی خانواده شما در آن زمان چگونه بود؟
از لحاظ مالی، وضع مان خوب بود(کاسب بودم) و نمایندگی موتورسیکلت و لاستیک ماشین داشتم. شهید از من خواست تا در روستای کُندر که مردمش اغلب به گرگان مهاجرت کرده بودند رفته و در آن جا چاه حفر کنیم. من رفته ابتدا یکی، سپس دو تا و تا این که الان تعداد 29 حلقه چاه حفر کردیم و مردم دوباره به روستا برگشتند.
3. مستأجر بودید یا منزل شخصی داشتید؟
منزل شخصی داشتیم.
ب: دوره خردسالی (تولد تا شش سالگی):
1. آیا او را به مهد کودک یا مکتبخانه فرستادید؟ اگر بله، چه خاطرات خاصی از آن دوره دارید؟ معلمانش درباره او چه می گفتند؟
خیر. ولی شهید قبل از این که به مدرسه ابتدایی برود به وسیله برادر و خواهرانش که به او درس می دادند خیلی چیزها یاد گرفته بود و حتی می توانست بخواند و بنویسد.
2. شهید در آن دوران غیر از شما(والدین) با چه افراد دیگری(دایی، عمو، پدربزرگ و ...) تماس نزدیک داشت؟ چرا؟ آِیا این تماس در دوره های بعد نیز ادامه داشت؟ تا چه سنی؟
فقط با خودمان تماس داشت.
3. معمولا اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟(بازی، کمک به والدین و ...)
با برادر و خواهرهایش بازی می کرد و در حد توان در کارها کمک می کرد.
4. آیا بیش تر وقت ها در خانه بود یا بیرون از خانه؟ کجا؟
در خانه بود و اصولا کم بیرون می رفت.
5. به چه نوع بازی هایی علاقه داشت؟
زیاد اهل بازی نبود و اگر بازی می کرد با خواهر و برادرانش در خانه بازی می کرد.
6. به چه کسی بیش از دیگران علاقه داشت(مادر، پدر، خواهر، برادر، عمو و ...)؟ چرا؟
به پدر و مادرش. با توجه به این که هر فرزندی به طور طبیعی، با پدر و مادر می جوشد و چون ما با فرزندانمان خوب رفتار می کردیم.
7. در مقایسه با دیگر کودکان شما، کودک آرام و ساکتی بود یا پر جنب و جوش و فعال؟
پر جنب و جوش و با ادب و مهربان.
8. در آن دوران، دوستان و همبازی هایش چه کسانی بودند؟ حالا چه کار می کنند و کجا هستند؟
برادران و خواهرانش.
ج: دوره کودکی (شش تا یازده سالگی - دوره ابتدایی)
1. آیا در همان خانه و محل قبلی زندگی می کردید؟ وضعیت اقتصادی شما چگونه بود؟
بله. وضع اقتصادی ما خوب بود.
2. مختصری درباره نحوه ورودش به مدرسه ابتدایی توضیح دهید(علاقه به مدرسه، امتناع از رفتن به مدرسه و ...)؟
ایشان قبل از ورود به مدرسه از خواهر و برادرش که دو قلو بودند خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود و وقتی به مدرسه رفت، همیشه شاگرد اول بود.
3. در چه مدرسه یا مدارسی تحصیل کرد؟
نام مدرسه: رفعت ؛ شهرستان: کاشمر ؛ 6 سال.
4. مختصری راجع به نحوه انجام تکالیف درسی اش برای ما صحبت کنید. چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟
درس ایشان بسیار خوب بود و هر سال شاگرد اول بودند. با دوستانش مثل آقای شاکری و ... که از لحاظ درسی تقریبا ضعیف بودند، کار می کرد و به ایشان کمک می کرد تا در درس ها موفق شوند.
5. چنانچه در دوره ابتدایی ترک تحصیل نموده یا محل تحصیل خود را تغییر داده است، علت را ذکر نمایید.
خیر.
6. در آن سنین روابطش با کودکان دیگر، دوستان و همبازی هایش چگونه بود؟
ایشان زیاد با کسی ارتباط نداشتند فقط بعد از اتمام تکالیف درسی همان روحانی نابینای محل را به مسجد می بردند که امام جماعت بود و کارهای ایشان را که فرد محترمی هم بود، انجام می دادند.
7. آیا در آن سنین در خانه یا بیرون از خانه کار هم می کرد؟ چه کاری؟
خیر. همین کمک به والدین و درس خواندن.
8. معمولا اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟(تماشای تلویزیون، بازی، خواندن کتاب داستان و ...)
در کار کشاورزی به من کمک می کرد و در کار بسیار صداقت داشت و فقط مطالعه می کرد.
9. بیش تر به چه افرادی علاقه و دلبستگی داشت؟ چرا؟
به مومنان و کسانی که به نماز جماعت می رفتند چون خودش مؤمن بود. به افراد پیر و ناتوان کمک می کرد.
10. آیا رفتارش با رفتار دیگر کودکان شما تفاوتی داشت؟
بله. یکی صداقت در کار و دیگری استعداد بسیار زیاد ایشان که هر شماره تلفنی را که می خواستیم از ایشان می پرسیدیم و ایشان از حفظ جواب می دادند. اگر 100 تومان پول به همه بچه هایم می دادم او بر نمی داشت و می گفت نه. من مادیات نمی خواهم. به خواهرهایش نماز جماعت یاد می داد.
11. در آن دوران دوستان و همبازی هایش چه کسانی بودند، حالا کجا هستند و چه کار می کنند؟
همبازی هایش، برادر و خواهرانش بودند و در خانه بازی می کردند.
12. چه خاطرات دیگری درباره آن دوران دارید؟
ایشان از هنگامی که دوم ابتدایی بودند صبح ها می رفتند روحانی مسجد علی اصغر سلام الله علیه را که نابینا بود، دستش را گرفته و به مسجد می آورد و می برد.
دوران نوجوانی (یازده تا هجده سالگی - دوره راهنمایی و دبیرستان):
1. آیا در همان خانه و محل قبلی زندگی می کردید؟ وضعیت اقتصادی شما چگونه بود؟
بله. وضع اقتصادی ما خوب بود یعنی این که الحمدلله هیچ گونه کم و کسری از هیچ نظری در زندگی نداشتیم.
2. در این سنین شهید به چه کاری مشغول بود؟
در این سنین نیز بیش تر به مطالعه مشغول بود و اگر به مغازه ام می آمد برایش چیزی آماده کرده بودم که مطالعه کند.
3. در چه مدرسه(راهنمایی) یا دبیرستانی تحصیل کرد؟
در آن زمان بعد از دبستان دیگر وارد دبیرستان می شدند.
نام دبیرستان: قوام - نادر شاه(سال آخر) ؛ شهرستان: کاشمر - مشهد
4. چنانچه در دوران راهنمایی یا دبیرستان ترک تحصیل نموده یا محل تحصیل خود را تغییر داده است، علت را ذکر نمایید.
ایشان تا کلاس 11 آن زمان در رشته ریاضی در کاشمر درس می خواند اما به خاطر این که از لحاظ درسی قوی بودند از من خواستند موافقت کنم تا برای ادامه تحصیل به مشهد بروند که ایشان شاگرد اول خراسان شدند و سال آخر دبیرستان را در مشهد به پایان رساندند.
5. وضع درسی او چگونه بود؟
خوب بود. علاوه بر اینکه درس های خودش خوب بود به دوستانش نیز کمک می نمود.
6. آیا شهید در آن زمان کار هم می کرد؟ چه کاری؟
در کار کشاورزی به اتفاق دوستانش از قبیل مهندس شاکری و ... به من کمک می کردند.
7. از چه زمانی احساس کردید که رفتار و شخصیت او در حال تغییر و تحول است؟ چه رفتارهایی موجب ایجاد چنین نگرشی در شما گردید؟
وقتی مسائل انقلاب مطرح شد ایشان درس را رها کرده و با دوستانش می آمدند و به من می گفتند کارهای کشاورزی باغ را خودمان انجام می دهیم و ... در همین موقع من می دیدم که ایشان از لحاظ مذهبی بسیار مقید و از لحاظ انقلابی بسیار پرشور بودند و با دوستانشان فعالیت های انقلابی انجام می دادند. از همین زمان من فهمیدم که ایشان بسیار انقلابی می باشند. از همان دوران ابتدایی نسبت به مسائل معنوی بسیار مقید بودند. در همان زمانی که از من می خواستند که با جوانان(دوستان جوانی اش) برای کار کردن در باغ به آن جا بروند، اول که نمی دانستم ولی بعد فهمیدم ایشان به این بهانه می رفتند اما کارهای ضد شاهی برای به وجود آوردن انقلاب انجام می دادند.
8. در آن دوران، اوقات فراغت خود را بیشتر به چه کاری می گذراند؟(ورزش، مسجد، سینما و ...)
با دوستانش دور هم جمع شده و فعالیت های انقلابی انجام می دادند و مخارج ایشان را نیز خود شهید اداره می کردند. بیش تر به مسجد می رفت و مسجد را جارو می کرد و خرید پیش نماز را هم که نابینا بود او انجام می داد.
9. (اگر مطالعه می کرد) بیش تر چه نوع کتاب هایی را مطالعه می کرد، مذهبی، علمی، هنری و ...؟
هم کتاب درسی و هم کتاب مذهبی.
10. روابطش با شما(والدین) و خواهر و برادرانش چگونه بود؟ چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟
با همه مهربان بود و به هیچ کس آزار نمی رساند حتی اگر می خواستم برایش چیزی بخرم می گفت برای من ارزان ترین را بخرید. بسیار مطیع بود. شهید می گفت که برای خواهرانش چادر نماز تهیه کنیم، او اول می ایستاد و بعد خواهرانش و بدین ترتیب به آن ها نماز یاد می داد.
11. روابطش با خویشاوندان و همسایگان چگونه بود؟ آنها نظرشان نسبت به شهید چه بود؟ چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟
با همه مهربان بود و اگر به روستا می رفت و میوه یا چیزی از روستا می آورد ابتدا برای همسایه ها می برد و می گفت که همسایه بچه کوچک دارد و به میوه نیاز دارد و باید اول برای آن ها ببریم.
12. کلا نوجوان ساکت و آرامی بود یا فعال، اجتماعی و معاشرتی؟
ایشان اول بسیار پر جنب و جوش بودند و در کارها بسیار فعال بود. دو برادر دیگر هم دارد ولی او از هر دو نفر آن ها پر تلاش تر بود.
13. بیش تر وقت ها در منزل بود یا بیرون از منزل؟ کجا؟ چه کار می کرد؟
بیش تر در خانه بود و گاهی وقت ها به تماشای گوسفندها و شترهایی که همسایه مان داشت و در کوچه بود، می رفت.
14. به چه کسانی علاقه داشت؟ چرا؟
به پدر و مادرش. چون من مثلا اگر خوردنی می خریدم روی میز می گذاشتم می گفتم بردارید اما درِ مغازه ها برای خرید و ... نروید. در مغازه ایشان اگر یکی بر می داشتند بسیار حساب گر بودند و می نوشتند من یک شکلات برداشتم.
15. از چه کسانی بدش می آمد؟ چرا؟
از افراد ساده لوح. کسی جرأت نداشت جلویش بدگویی یا غیبت کند.
16. در چه مواردی حساس بود و عصبانی می شد؟ وقتی عصبانی می شد چه کار می کرد؟
وقتی مردم کندر به خاطر کم آبی مهاجرت می کردند، شهید گریه می کرد و می گفت پدر جان به ایشان کار بدهید. وقتی بچه ها سر به سرش می گذاشتند ناراحت می شد البته در آرامش و متانت. مثل پدر بود برای برادرانش.
17. در چه کارهایی به شما کمک می کرد؟
در کار کشاورزی و از من می خواست تا خیرات کنم و به مردم کمک کنم. یک روز یادم می آید دو نابینا گریه می کردند چون آب نداشتند و باغشان خشک شده بود. پسرم به من گفت پدر جان با اجازه شما من به آن ها 200 تومان دادم تا بتوانند آب بخرند و باغشان را آب بدهند و ... تا این که وضع این دو نفر خوب شد.
18. با چه کسی یا کسانی دوست صمیمی بود؟ آنها چه مشترکاتی با شهید داشتند؟(هم کلاسی، هم محلی، هم باشگاهی و ...)
با تعدادی از دوستانش که همه فعالیت انقلابی و سیاسی داشتند. ایشان را دستگیر کرده بودند و با سند ایشان را آزاد کردم. با هم کلاسی ها و بچه های محل صمیمی بودند.
19. آن ها الان کجا هستند و چه کار می کنند؟
ایشان در دبیرستان مشهد 30 دوست داشت که من ایشان را نمی شناسم فقط من هر وقت به اداره یا جایی می روم، مرا می شناسند. فقط بعد از شهادتش فهمیدیم حاج آقای شوشتری، آقای مفیدی استاندار، محمد شاکری مسئول بنیاد جانبازان کاشمر، سردار شهید حاج محمد طاهری معاون تیپ امام صادق(ع)، آقای محمد مدیری فرمانده سپاه قدیم کاشمر و ... از دوستانش بودند.
20. چه خاطره دیگری از آن دوران به یاد دارید.
ایشان مرتب عبادات مذهبی خود را انجام می دادند و به امور معنوی بسیار مقید بودند مخصوصا نماز جماعت را مرتب انجام می دادند.
د: دوره جوانی(هجده سالگی تا ازدواج - دیپلم به بعد):
1. در این دوره شهید به چه کاری مشغول بود؟ چه شغلی داشت؟ چه فعالیت های اجتماعی می کرد؟
دانشجوی رشته مهندسی مکانیک. اما دانشگاه را رها کرد یعنی اینکه هم درس می خواند و هم کارهای انقلابی می کرد و به فعالیت های سیاسی و اجتماعی رو آورد تا اینکه انقلاب پیروز شد و ایشان در جهاد، سپاه، هیأت واگذاری زمین و بنیاد شهید فعالیت می کرد. منطقه جنوب خراسان فردوس، گناباد، مشهد و ... را اداره می کردند.
2. خدمت سربازی خود را چگونه گذراند؟
سربازی خدمت نکردند چون درس می خواندند.
3. در چه دانشکده یا دانشگاهی تحصیل می کرد؟
شهرستان: تبریز ؛ سال شروع: 1356 ؛ سال خاتمه:
شهید در سال 1362 سال آخر مهندسی مکانیک در حالی که فرمانده عملیات خیبر بودند در جزیره مجنون به شهادت نائل آمدند.
4. چنانچه در این دوره ترک تحصیل نموده یا محل تحصیل خود را تغییر داده است، علت را بیان نمایید.
خیر. وقتی وارد دانشگاه تبریز شدند نیز از لحاظ درسی خیلی خوب بودند و دوستان خیلی خوبی داشتند. در آن زمان گفتند عراقی ها چند زن را اسیر کرده اند و این بود که ایشان وارد سپاه پاسداران شدند.
5. در آن دوران با چه افرادی، دوست صمیمی بود؟ آن ها چه مشترکاتی با شهید داشتند؟(هم دانشکده ای، هم محلی، همکار و ...)
در دانشگاه تبریز هم از لحاظ درسی، قوی و هم از لحاظ ارتباط با دوستان بسیار خوب و مؤمنی ارتباط داشت. جوانان مسجدی بودند و هر کسی با او دوست بود باید به نماز جماعت می رفت. دو تا از دوستانش دامادم می باشند که شهید از اخلاق آن ها تعریف می کرد. یکی آقای معین زاده شهردار کاشمر بود و الان در استانداری مشهد می باشد. آقای ابراهیم نیا معاون فرهنگ کاشمر بود و الان در مشهد می باشد.
6. این افراد کجا هستند و چه کار می کنند؟
الان در مشهد می باشند. آقای معین زاده در شهرداری و آقای ابراهیم نیا در اداره فرهنگ مشهد معاونت نیروی انسانی و برنامه ریزی.
7. در آن دوران اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟(مطالعه، ورزش و ...)
فعال، آرام و شجاع بود و بیش تر در مسجد بود و بیش تر تبلیغ می کردند و اغلب خانه پر از ورقه و اطلاعیه بود. او از من پول می خواست و من از او نمی پرسیدم برای چه و بعد فهمیدم برای تبلیغ انقلاب می خواسته و چون مردم به ما احترام می گذاشتند کسی به ما شک نمی کرد و از ما سؤال نمی کردند.
8. هنگام گرفتاری و مشکلات چه کار می کرد؟
هیچ وقت مشکلاتش را به ما نمی گفت حتی یک بار 15 روز اسیر کوموله ها بود و ما از شهید طاهری شنیدیم که چقدر او را اذیت کردند.
9. چه آرزوها و خواسته هایی داشت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟
هیچ وقت در طول زندگی اش از ما چیزی نخواست و خرجی برای ما حتی برای ازدواجش نداشت. برایش پول می گذاشتم بعد از چند روز می دیدم دست نزده. یک بار روزی پول هایش را برده بود. پسرم به من زنگ زد و گفت پول بدهید. گفتم شما که گفتید پول دارید. گفت کسی نیاز داشته پول هایم را با کتم برده.
10. دوست داشت در آینده چه کار کند؟
آرزو داشت زندگی مردم خوب شود و از ستم شاه مردم نجات پیدا کنند. با آن که خودش در هیأت واگذاری زمین بود، پس از شهادت برایش خانه ساختیم و حتی برای خودش قطعه زمینی را تصرف نکرد.
11. جاذبه و محبوبیت شهید در میان مردم در چه حدی بود؟ اگر خاطره ای دارید، بیان نمایید.
رابطه اش با مردم خیلی بود به نحوی که شهید حسین در ملاقات هایش با مردم و برادرانش به گرمی دست آن ها را می فشرد. چهره خندان و مصمم او نشانگر روح بزرگش بود. نسبت به مؤمنین کینه ای نداشت و هیچ گاه از کسی کینه ای به دل نمی گرفت. اگر عیبی یا خطایی از کسی می دید هر چند که معلم و استاد و مسئول برادرانش بود ولی اکثرا افراد را ملاحظه و مصلحت اندیشی می کرد. شهید حسین خیلی صریح و پوست کنده در کمال انسانیت اعتراض می کرد و اصلا برایش مسأله ای نمی ماند. با افراد حزب اللهی به راحتی جوش می خورد مثلا در جبهه در مدت کوتاهی با همه افراد آشنا شده بود و ایشان را به خوبی می شناختند و دور و برش جمع می شدند.
12. چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟
بعد از انقلاب کارهای جنوب خراسان را ایشان اداره می کرد در بنیاد شهید، جهاد سازندگی، سپاه پاسداران و هیأت واگذاری زمین فعالیت می کرد.
ر: دوره ازدواج و تشکیل خانواده:
1. شهید چگونه به فکر ازدواج افتاد؟
بعد از تسخیر لانه جاسوسی، برادر خانمش به ایشان پیشنهاد داده بود که بیا و خواهر مرا بگیر. شهید مسأله را با من مطرح کردند. ما نیز به خواستگاری رفتیم. وقتی مسأله رسم و رسوم مطرح شد شهید گفتند ببخشید سخنی دارم و شروع به صحبت کردند. گفت مهریه خانمم فقط یک سکه بهار آزادی و یک جلد کلام الله مجید باشد. می پذیرید، هستیم؛ نمی پذیرید، نه و ... که آن ها پذیرفتند و در روز خرید خود عروس فقط یک چادر سفید خرید.
2. پیش از ازدواج بیش تر با چه کسی در این باره صحبت می کرد؟ چرا؟
ابتدا با پیشنهاد برادر خانمش و بعد با خودم. چون با من و مادرش ارتباط نزدیک و صمیمی داشت. برادر خانمش پیشنهاد ازدواج داده بود چون حسین با او همکار بود و با توجه به حسن رفتار حسین ایشان این پیشنهاد را داده بودند.
3. نحوه همسریابی و همسرگزینی شهید چگونه بود؟
هر چه ابتدا به او اصرار می کردیم قبول نمی کرد اما با پیشنهاد برادر خانمش که گفته بود بیا خواهر مرا بگیر، ما رفتیم و او را دیدیم و بعد مراسم خواستگاری انجام شد.
4. مراسم عقد و ازدواج چگونه برگزار شد؟ مهریه عروس چه بود؟
بسیار ساده و معمولی به این صورت که ابتدا یک عدد سکه بهار آزادی و یک جلد کلام الله مجید بود البته در غیاب شهید 500 هزار تومان خودم قباله عروس کردم.
5. پس از ازدواج در کجا زندگی می کرد؟
مستأجر بودند و بعد از این که پسرم دانشگاه قبول شد، خانمش در منزل پدرش که شهید اجاره کرده بودند زندگی می کرد.
6. رابطه اش با همسرش چگونه بود؟ چه خاطراتی در این خصوص به یاد دارید؟
بسیار خوب بود. خانم ایشان نیز انقلابی بودند و پرکار بودند و الان نیز خانمشان پر کار و با تقوا و مدیر دبیرستان شاهد می باشند. ایشان تمام هدیه های ازدواجشان را بین فقرا تقسیم کرده بودند. شهید حسین صبح روز بعد از ازدواجش که خانمش را به منزل خودش برده بود، تمام کادوها و هدیه هایی که اقوام و دوستانش برایش برده بودند، هیچ کدام را در منزل نگه نداشت و همگی را بین فقرا و مستمندان تقسیم کرد.
7. پس از ازدواج چه تغییر و تحولی در رفتار و شخصیت او حاصل شد؟
فقط پس از شهادت ایشان دیدم دو تا زن آمدند و گریه می کردند که شهید در هنگام زندگی، مقداری از حقوقشان را به ما می دادند که من تا مدتی بعد این روش پسرم را ادامه دادم تا این که این دو خانم فوت شدند.
8. در این دوره اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟
ایشان شب و روز کار می کردند. فقط شام خوردن و نماز خواندن را در خانه بود و بقیه را مشغول کار بود.
9. رابطه اش با شما (والدین) و پدر و مادر همسرش چگونه بود؟ چه صحبت هایی از ایشان به یاد دارید؟
خیلی با ادب بود. هم با ما و هم با پدر و مادر همسرش. من ایشان را کم می دیدم به خاطر فعالیت زیاد.
10. مخارج خانواده خود را چگونه تأمین می کرد؟
خودشان تأمین می کردند اما من نیز گوشت و ... برایشان می خریدم.
11. آیا علاقه داشت زودتر صاحب فرزند شود؟ چرا؟ چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟
از قبل به داشتن فرزند علاقه وافری داشت. با علی، پسرش بسیار مهربان بود و خیلی خوشحال بود ولی فرزند مانع کارشان نبود. بعد هم که دخترش متولد شد، به شهادت رسید.
12. با فرزندان خود چگونه رفتار می کرد؟ چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟
بسیار با آن ها مهربان بود اما به قدری فعالیت هایش زیاد بود که فقط خدا می داند او چه بود روی این اصل زیاد در خانه نبود.
13. چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟
وقتی خانه اجاره کردند ما رفتیم که سه عدد فرش که در آن زمان هر کدام پنج هزار تومان قیمت داشت برایشان بخریم. ایشان گفتند نه شما دخالت نکنید فقط دو هزار تومان پول به من بدهید. من هم دادم و ایشان با دو هزار تومان سه عدد موکت خریدند و آن ها را در منزلشان پهن کردند.
ز: دفاع مقدس:
1. نظر شهید درباره جنگ چه بود؟
ایشان به جوانان زیاد توصیه می کردند که به جبهه بروند و کلا وقف جبهه بودند و از زمانی که فهمید تعدادی از زنان ایرانی به دست عراقی ها در جبهه جنوب اسیر شدند لباس پوشید و یکپارچه جنگ شد.
با توجه به شروع جنگ تحمیلی و سخنان حضرت امام عاشق جبهه و شرکت در آن بود که همواره به خاطر مسئولیت هایش با اعزام وی موافقت نمی شد. تا این که مطرح نمود که باید به جبهه بروم یا بایستی در ارتباط جبهه و سپاه فعالیت نمایم که با اصرار، توافق ستاد مرکزی و هیأت را نمود و اواخر بهار 1361 به عنوان مسئول بسیج مستضعفین به عضویت شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. با این که توان کارهای بیش تر و مسئولیت های بیش تری را داشت اما او فقط جبهه را می طلبید و جبهه با ادامه تحصیل را مطرح می نمود. او در بسیج با توجه به شناختی که از روستاها داشت با سخنرانی و صحبت در مراسم و جلسات در شهر و روستا از جریانات انقلاب اسلامی تا شهادت همیشه در کلاس و منابر و مجالس به جبهه های دفاع از اسلام پرداخت و در پیاده نمودن تشکیلات بسیج فعال بود.
2. چه شد که به فکر رفتن به جبهه افتاد؟
همین که فهمید تعدادی از زنان ایرانی به دست عراقی ها اسیر شدند به جبهه رفتند چون بسیار ناموس برایش محترم بود.
3. در زمان جنگ چه فعالیت هایی می کرد(جبهه و پشت جبهه)؟
در پشت جبهه در بنیاد شهید، هیأت واگذاری زمین، سپاه و جهاد سازندگی و در جبهه فرماندهی نیروها را بر عهده داشت (فرمانده تیپ امام صادق(ع)). فقط یک بار آمد، دو روز بود و رفت.
4. از چه چیزها و افرادی بدش می آمد؟
از افراد متقلّب و رژیم شاه. حتی دایی شهید که افسر شهربانی بود، وقتی که به خانه می آمد، شهید سر سفره نمی آمد و به مسجد می رفت.
5. چه صحبت ها و توصیه هایی به شما و دیگران می کرد؟
می گفت: پدر جان ما در دنیا فقط یک آمدن و یک رفتن داریم. اگر به آن چه خدا گفته عمل کنید محترم هستید و هر چه از او بخواهید به شما می دهد و هرگز به کسی محتاج نخواهید شد و واسطه ای در خانه اش نیاز ندارید.
6. با چه کسانی دوست صمیمی بود؟ این افراد الان کجا هستند و چه کار می کنند؟(آدرس محل سکونت)
شهید طاهری و معاون استانداری که فرد بسیار محترمی بود که ایشان نیز به شهادت رسیدند که من جز شهید طاهری بقیه را زیاد نمی شناسم.
7. نحوه شهادت شهید چگونه بود؟ پیش از شهادت چه گفت و چه کار کرد؟
ایشان بسیار ساده زیست بودند و ما هیچ وقت نفهمیدیم که فرمانده بود و ما از شهید طاهری فهمیدیم که ایشان بسیار شجاع بودند و بسیار با محبت و مهربان بودند. ایشان جنازه ها را در ماشین می گذاشته اند که بعد ببرند در هلی کوپتر بگذارند.
شهید در شب دوم و در مرحله دوم عملیات پیروزمند خیبر هنگامی که عازم خط مقدم بود برای کسانی که همراه او بودند شعرهای عرفانی می خواند و از این طریق، خود و دیگران را برای حضور در محضر الهی آماده می کرد و پس از رشادت ها و ایثارگری های فراوان بسان فرماندهی بزرگ از سپاه حضرت رسول الله(ص) و پاسداران امیرالمؤمنین(ع) در حالی که در حال نماز بود و سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود در اثر اصابت تیر به سرشان به شهادت می رسند وقتی جنازه شان را دیدم، انگار ایشان در خواب بود.
شهید در آخرین دیدارش با برادران حزب الله می گوید: جبهه ها را بیش تر تقویت کنید و خداوند را بر اعمال و کردار خودتان همیشه حاضر و ناظر و شاهد بر اعمالتان بدانید. وی خطاب به برادران عزیزی که در نهادهای انقلابی کار می کنند می گوید: محیط خودتان را با گرمی و صفای ایمان و اخوت اسلامی روشن بدارید و اگر کارهای اجرایی بسیار زیاد است از مطالعه و تعلیم و تعلم که زمان ندارد، دست بر ندارید که این امر ارزش زیادی برای این کار دارد و عمرها رفتنی است و اعمال صالح باقی می ماند. خداوند بندگانش را با بلاها آزمایش و امتحان می کند و خوشا به حال آن بندگانی که مشقات و مشکلات را تحمل می کنند.
8. شهادتش چه اثری بر شما گذاشت؟
خب فرزند آدم است و پدر، فرزندش را دوست دارد اما چون به خدا و امام لبیک گفته بود و چون معتقد هستم که همه در اختیار رهبر هستیم و مطیع امر ایشان، ناراحت نبودم.
9. دیگران(دوستان، همرزمان، همسایگان و ...) چه مطالب مهم و جالبی درباره او می گفتند؟
معاون شهید که از روستای مهدی آباد کاشمر بودند و آن زمان زخمی بودند و بعد به شهادت رسیدند (شهید حاج محمد طاهری) می گفتند بعد از عملیات دیدیم شهید دارند نماز می خواند. به ایشان گفتیم برادر امینی تانک های عراقی نزدیک می شوند. چه کنیم؟ ایشان با آرامی و متانت دستهایش را به سوی آسمان بالا برد و گفت خدایا خودت کمک کن و بعد دستور داد 10 تانک از تانک های عقب را با آر پی جی بزنید. ما با آر پی جی تانک ها را زدیم و بقیه نیز عقب نشینی کردند تا این که هواپیمای آمد و آن ها را بمباران کرد.
10. چه خاطرات دیگری از این دوران به یاد دارید؟
ایشان می گفتند در جبهه محاصره بودیم و سه نفر بودیم. ماری بزرگ به طرف ما می آمد. دوستانم می خواستند که با تیر مار را بکشند اما من نپذیرفتم و با سرنیزه ما را رد کرده و عقب زدم. شب که تاریک شد ما جایمان را عوض کردیم، بمب آمد و منفجر شد و مار را تیکه پاره کرد.
11. به طور کلی کدامیک از خصوصیات شخصیتی شهید را بیش از خصوصیات دیگرش دوست داشتید؟ (شجاعت، تواضع و ...) فقط یک خصوصیت بارز یادداشت شود.
ایشان بسیار به مستضعفین کمک می کردند، مطیع، فرمانبردار و ... بودند. مهم ترین خصوصیت ایشان شجاعت ایشان بود که اصلا ترس به وجود ایشان نبود و این که بسیار ساده بود و بدون تکبر کار می کرد. اما هنگام نماز کار را ترک می کرد و نماز می خواند. از خصوصیات بارز این که هر گاه کسی از من چیزی می خرید و تخفیف می خواست پسرم می گفت پدرم مثلا این 200 تومان را به من بخشیدی و ... .
12. چگونگی و تعداد اعزام شهید به جبهه ها و نام جبهه هایی که در آن شرکت داشتند.
بعد از این که جنگ تحمیلی شروع شده بود روزها آرام نداشت. علی رغم تصور به این که یک مسئول است یا نیروی تحصیلکرده و باید بیش تر در برنامه ریزی کار کند از همان اول خیلی دوست داشت که به جبهه برود. شهید چندین دفعه به جبهه رفت که در عملیات والفجر 4 شرکت کرد و با وجود مانع های مسئولین سپاه با اصرار زیاد توانست در همه صحنه های مقدم عملیات والفجر شرکت کند و بسان سرداری دلیر عمل کند و رشادت ها و فداکاری های زیادی از خود نشان داد به طوری که بعد از این عملیات، سپاه، برای او فرماندهی سپاه شهرستان کاشمر در نظر گرفته بود که او خودش نپذیرفت و بالاخره دفعه بعد به جبهه رفت و در عملیات پیروزمندانه خیبر نیز در سمت فرماندهی عملیات تیپ امام صادق(ع) از لشگر 5 نصر به خیل دیگر شهیدان رفیقش پیوست.
13. روحیه شهید پس از اعزام به جبهه و حملاتی که در آن ها شرکت داشته است.
روحیه اش خیلی خیلی بالا بود و عشق به لقاءالله و روحیه سلحشوری و شجاعت و جاذبه و تلاش حسینی به عنوان محرکی بود تا از ابتدای حضورش در جبهه های نبرد حق علیه باطل به عنوان فرمانده قوی و ایثارگر و عارف و دلباخته و معلمی دلسوز برای برادران پاسدار و بسیجی و دانش آموزان باشد. شهید که در واحد طرح و عملیات لشگر 5 نصر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت داشت، پس از مدتی در طرح و عملیات تیپ امام صادق(ع) مسئولیت یافت و با اندیشه و فکر در جهت تهیه طرح ها و توجیه نقشه های عملیاتی، در شناسایی مناطق فعال عمل می نمود و در همه حال آرزوی زیارت کربلای امام حسین(ع) را داشت. چادرش در جبهه مرکز همه دلباختگان و عاشقان الله بود. در چادرش که چند نفر از برادران عضو شورای فرماندهی سپاه کاشمر در تیپ امام صادق(ع) جمع بودند، در هر فرصتی، جلسات قرآن و دعا و بحث و روایت داشت. شاید در بعضی شب ها چندین بار دعای توسل و کمیل می خواند و حتی بود شب هایی که شهید حسین 10 بار دعای کمیل می خواند و شب ها با ماشین در ساعت های آخر شب به چادر بچه های تخریب که در انتظارش بودند می رفت و در جلسات چهار نفری ابتدا قرآن و سپس مصیبتی می خواند و دست در دست هم می گذاشتند و با خدای خویش عهد می کردند که هر کس توفیق شهادت یافت دیگران را بی بهره نگذارد و تا آخرین قطره خون در راه اسلام از یاری امام دست برنداشت و جبهه را ترک نکرد. بچه ها پاک و صادق بودند. دانش آموزان کم سن و سال و یاران جلسات دانش آموزی شهید بودند و مهندس شهید شبی نبود که بخوابد مگر با گریه و تضرع با دعای کمیل و توسل در پیشگاه پروردگارش. خلاصه کنم روحیه در جبهه خیلی خیلی بالا بود.
14. بازتاب شهادت وی در محیط خانواده و خویشاوندان، محیط کار و جامعه ای که در آن می زیست.
بازتاب شهادت وی در محیط خانواده و محیط کار خیلی خیلی خوب بود به نحوی که در روز تشییع جنازه پیکر مطهرش شصت تن از همرزمان جهادگرش برای برداشتن سلاح بر زمین افتاده سردار بزرگ سپاه اسلام مهندس حسین امینی مقدم بنیانگذار جهاد سازندگی عازم جبهه های حق علیه باطل می شوند. بازتاب شهادت وی در محیط خانواده اش نیز بسیار مؤثر و تأثیرگذار و خوب بود.
15. صفات و ویژگی های اخلاقی شهید را توضیح دهید.(اخلاص، صداقت، تواضع و فروتنی، وقت شناسی، سعه صدر و ...)
یکی از ویژگی هایش جذبه بود. جذبه یکی از خصوصیات بارز شهید بود. اعمال و کردارش در همه نیروها مؤثر بود و دیگر ویژگی هایش اعمالی بود که از مولای متقیان(ع) آموخته بود. در حضور خانواده اش و در کمک به همسرش بسیار کوشا بود. در شستن لباس، ظروف، جارو کردن و کمک در پخت غذا و در همه امور کمک کار زندگی اش بود. علاقه شدیدی به روحانیت و یاران امام داشت و از دیرباز عشق به امام امت در وجودش موج می زد. قبلا در زمانی که جوّ علیه شهید مظلوم آیت الله بهشتی بود، شهید با نام حضرت ابوالفضل(ع) از ایشان دفاع می نمود و به همسرش وصیت کرد که علی و مریم را طوری تربیت کن که از رهروان راه امام حسین(ع) و زینب کبری باشند تا در این دنیا خدمتگزار به اسلام و قرآن و در آن دنیا موجب افتخار باشند. وقتی علی بزرگ شد، اگر تمایل داشت پس از پایان دوره راهنمایی به درس طلبگی برود که برای اسلام مورد نیاز است. شهید بارها در سخنانش و نوشته هایش از امام خمینی به عنوان بالاترین نعمت نام می برد و ایشان را مایه عزت اسلام و مسلمین می دانست؛ لذا همیشه در لبیک به فرامین امام مهیا بود و می بینیم که در عمل نیز در خیلی از آن ها بنیانگذار می شد. از روزهای هفته دوشنبه و پنج شنبه را روزه می گرفت. در دعاهای کمیل، ندبه و توسل فعالانه شرکت می کرد و هیچ امری او را از خواندن نماز سر وقت باز نمی داشت. بنیانگذار تشکیل جهاد و هیأت هفت نفره و سپاه و بسیج و انجمن اسلامی معلمان و دانش آموزان و فرماندهی عملیات تیپ امام صادق(ع) در جبهه و در کاشمر بود. شهید حسین بنده عابد خدا بود تا جایی که همه برادرانش می گویند هیچ مسأله ای نمی توانست وقت نماز او را به تأخیر اندازد. او در هر جا که بود چه در جهاد، در هیأت هفت نفره یا سپاه در حالی که اغلب وضو داشت با صدای اذان بلافاصله خود به اذان می ایستاد و نماز جماعت را به پا می داشت.
16. در مورد فعالیت های سیاسی - مذهبی و مبارزاتی شهید توضیح دهید (قبل و بعد از انقلاب).
شهید به دنبال تحقیق و مطالعه کتب اسلامی بود. در آغاز سال های دبیرستان به طور مشخص در رابطه با مسائل انقلاب اسلامی و نهضت 15 خرداد حضرت امام قرار گرفته و مقلد حضرت امام خمینی شد. با توجه به آگاهی هایی که یافته بود همواره به دنبال موقعیت مناسب برای فعالیت های اسلامی علیه رژیم طاغوت بود. در سال 53 و 54 که زن شاه معدوم برای بازدید شهرهای حاشیه کویر به کاشمرآمده بود، شهید حسین از قضیه مطلع می شود و بر اثر شناختی که از جنایات رژیم شاه معدوم داشت با چند تن از برادرانش مصرانه سعی در جهت ضربه زدن به رژیم کافر شاه معدوم داشت و دائما نقشه می کشید اما از آن جایی که آن جنایتکاران از ترس و وحشتی که داشتند از روزها و شاید ماه ها قبل عده زیادی از جانیان ساواک و مأمورانش را به این شهرستان ها فرستاده بودند و کوچه و خیابان پر از مأموران رژیم بود و امکان هر برنامه ای را از نیروهای اسلام می گرفت و شهید حسین که هنوز جوانی کم سن و سال بود از خشم، مشت به دیوار می کوبید و می نالید که نتوانست کاری انجام دهد. شهید حسین با کار در کتابخانه اسلامی دانشجویان که خود در تحکیم و گسترش آن با کمک و مساعدت دوستانش و برادران روحانی در قم و تهران نقش اساسی داشت و مرکز فعالیت دانشجویان بود. فعالیت های صنفی - سیاسی و شرکت فعال در برنامه های کوهنوردی و مجالس اسلامی توانست در مدت کوتاهی به صورت نیرویی فعال و کارا در دانشگاه درآید و با نام حسین تبریزی به مبارزه با رژیم پرداخت. شجاعت و شهامت وی باعث شد تا در هر جایی که از طرف طلاب و دانشجویان برنامه ای علیه رژیم شاه ریخته می شد شرکت می کرد. یکی از برادران روحانی که تازه از زندان آزاد شده بود در برپایی جلسات پر شور نقش داشت. در تظاهرات 19 دی قم در کنار طلاب مبارز شرکت داشت و در راهپیمایی که برای اعتراض علیه رژیم شاه به خاطر توهین به حضرت امام شده بود حضور داشت. حسین تبریزی در اربعین شهدای قم در تدارک تظاهرات گسترده تبریز و واقعه 29 بهمن ماه سال 56 فعالانه حضور داشت که پس از آن کم تر در تبریز می ماند و با مسافرت های مکرر به قم، تهران، کاشمر، مشهد تعقیب دژخیمان شاه را بی اثر می گذاشت. وی به توزیع اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام و ارسال کتاب و نمایشگاه های عکس شهدا می پرداخت. شهید حسین در صحنه های میدا شهدا (17 شهریور) و دانشگاه (13 آبان) و بهمن خونین (20، 21، 22) حاضر بود. او هر جا و هر کاری که خداپسندانه و برای خدا می دید و نظر امام را موافق می دانست انجام می داد. شهید حسین در یک مهاجرت به سوی خدا، تمام هستی خود را کنار گذاشته امروز در تهران بود، شب در تبریز و فردای آن روز و روز بعد در کاشمر بود.
17. در خصوص فعالیت های علمی و فرهنگی و هنری شهید توضیح دهید.(تألیف، تدریس، شعر، مداحی، طراحی، خطاطی، آموزش قرآن، کلاس های عقیدتی و ...)
شهید تخصص های زیادی از دستش بر می آمد. تقریبا می شود بگویم تمام جلسات فرهنگی که در شهرستان کاشمر برگزار می شد زیر نظر شهید حسین امینی مقدم بود. وی در تشکیل جلسات مذهبی و فرهنگی به عنوان مسئول، شرکت فعال داشت و خیلی نیز به جلسات فرهنگی عشق می ورزید. در رشته کشاورزی که از طریق جهاد به روستا می رفت و کار می کرد.
19. تحولاتی که بعد از پیروزی انقلاب در زندگی شهید به وجود آمد.
شهید پس از پیروزی انقلاب و و پس از بازگشایی دانشگاه ها برای ادامه تحصیل و اتمام درسش به تبریز رفت و هنوز چند ماه از انتقال زندگی زن و فرزندانش به تبریز نمی گذشت که شور حسینی در او آرام نگرفت و در سال آخر کلاس درس را در جبهه و پایان نامه خویش را با شهادت به اتمام رسانید. همه جا حسینی و در میان راهپیمایان با مشت گره کرده حنجره پر فریادش شعار استقلال، آزادی، حکومت اسلامی و مرگ بر آمریکا، شوروی و اسرائیل سر می داد و هیچ آرام نداشت. با پیروزی 22 بهمن جهت ادامه تحصیل به تبریز رفت و در کنار درس و فعالیت گسترده در انجمن اسلامی دانشجویان و با تشکیل سپاه در آن جا مشغول به کار شد، تا این که فرمان امام مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی صادر شد و شهید حسین امینی مقدم به عنوان نماینده دانشجویان تمام مدت و شبانه روزی در جهاد بود. تمام سعی خویش را روی دو محور بکار گرفت. یکی جذب نیروهای جهادگر و تشکیل کمیته ها و واحدهای جهاد و تعیین مسئولین و اعضای شورا و تشکیل قسمت ها و دفاتر بخش و برنامه ریزی کارها و ایجاد تشکیلات در جهاد بود. دومی بررسی روستاها، نارسایی ها، مشکلات، کمبودها و از طرفی، شناسایی امکانات و نیروهای بالقوه روستا و به طور کلی، تهیه شناسنامه کامل هر روستا از برنامه های وی بود و این کارها را از اهم امور می دانست.
تشکیل کلاس های مختلف برای خواهران و برادران و دعوت روحانیون کمیته فرهنگی جهاد را دایر نمود و با بردن فیلم به روستاها و سخنرانی هایی که وی در جهت دعوت به همیاری و کمک مردم به امر سازندگی می نمود و در سطح شهرستان جهت معرفی جهاد و دعوت همه اقشار مردم در مراسم مختلف، صحبت و سخنرانی و بحث و طی جلساتی با دعوت از نیروهای مختلف و اصناف در ارتباط با کارهای عمرانی خیلی از برنامه های احداثی تکمیل و تعمیر را شروع نمود و بسیار موفق عمل می نمود. اینک قداست و عظمت جهاد مدیون تلاش های بنیانگذاران وارسته در خط امام و مخلص است که از ابتدای تشکیل تا کنون کم ترین نوسانات را نداشته است. حسین تبریزی با کلاس های توجیهی که برای برادرانش می گذاشت با اکیپ های مختلف به روستاها و بررسی مشکلات و کمبودها و شناسایی نیروهای روستا و دیگر امکانات بالقوه روستا همت گماشت و خود شهید به اکثر روستاها سرکشی نموده بود و در بعد عمران با استفاده از نیروهای فنی و متخصص ساختمانی، طرح چندین حمام را تهیه و کار احداث را شروع نمود. کار حمام های نیمه کاره را پیگیری و کارهای تعمیری زیادی مثل انتقال حمام خزینه ای به دوشی و غیره از ابتدای کار جهاد با کمک پزشکان و دانشجویان رشته پزشکی و دندانپزشکی توانست اکیپ های به طور مرتب به روستاها اعزام نماید. روزهای جمعه ماشین های ارگان ها و ادارات را می گرفت و با دعوت حزب الله اردو همراه آنان به روستاها می رفت. شهید حسین در تشویق نیروهای دانش آموز به تشکیل گروه های سرود، تئاتر و کلاس های مختلف و از بنیانگذاران نامه های دانش آموزی و انجمن اسلامی جهاد به صورت سنگر شد. با کوشش و مسافرت های متعدد با دعوت نیروهای متعهد جهاد و سایر ارگان ها و گروه های تحقیق در شهرستان ها را تشکیل داد. به عنوان ذبیر هئیت با همیاری برادرانش در واگذاری زمین به کشاورزان و روستائیان محروم انجام وظیفه می نمود.
20. موضع گیری های شهید در برابر گروهک ها و ضد انقلاب.
شهید حسین در مسافرتی که اسفند 56 از تهران به تبریز داشت در یکی از شهرهای بین راه که گویا راهپیمایی بود، پیاده می شود. در پایان مورد تعقیب قرار می گیرد که وی را دنبال می کنند در هوای برفی به خانه ای پناهنده می شود که از رد کفش هایش شناخته می شود و ساواکی ها در منزل می روند. پس از بیرون کشیدن و زدنش، در حالی که صاحبخانه گریه می کند که بچه خودمان است ولی تأثیر منفی می گذارد و او را چند صد متر روی زمین می کشند و مدتی شکنجه می کنند که آثار جنایت شاه بر شانه های شهید تا هنگام دفن وی مشاهده می شد. روحیه سلحشوری و عملیاتی شهید حسین باعث می شود تا در یک مأموریت سپاه به اتفاق چند تن از برادران سپاه به گروهک محارب خلق مسلمان که رادیو تلویزیون را به تصرف درآورده بودند حمله نمودند که به کمین ضد انقلاب خوردند و مدتی به اسارت در می آید. پس از شکنجه آن ها به خیال این که حسین شهید شده است، او را در داخل چاهی می اندازند و سپس بقیه برادران را شکنجه می کنند که چند روز در آن جا بود و زمانی که نیروهای کمکی می رسند با بدن مجروح و ضرب دیده آزاد می شوند و حسین هیچ گاه به عنوان تعریف، این جریانات را نمی گفت و فقط از باب نکوهش خویش به همسرش می گفت من لیاقت شهادت نداشتم و گرنه جلوتر شهید می شدم و اضافه زندگی نمی کردم.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
13 ارديبهشت 1403 / 23 شوال 1445 / 2024-May-02
شهدای امروز
علي رضا(سيدمجيد) شمسي پور
سيدمحمد هاشمي ثالثي
جمشيد شفيعي ليالستاني
عبدالمتين مسعودي
ابراهيم وارثيان
ابوالفضل نبئي قهرودي
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll