Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
محمد رمضاني
نام پدر :
برات الله
دانشگاه :
مركز تربيت معلم شهيد رجايي تربت حيدريه
مقطع تحصيلي :
كارداني
رشته تحصيلي :
آموزش ابتدايي
مكان تولد :
بردسكن (خراسان رضوي)
تاريخ تولد :
1344/01/20
تاريخ شهادت :
1365/11/05
مكان شهادت :
شلمچه
عمليات :
كربلاي 5
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطرات همرزم شهيد محمد رمضاني
راوي :
همرزم شهيد
عاشق دعا بود هميشه توي چادر مي گفت: برادر موذني برايم دعا بخوان. آخر دعا زماني دارد. ايشان با شوخي مي گفت: آخر ابتدايي مگر نمي داني هر بار كه خدا را بخواني جواب مي دهد پس بخون. شهيد هميشه مهربان و خنده رو بود و هرگز گرفته و ناراحت نديدمش. او هميشه شاد بود.
در سال 64 و موقع جنگ اكثر بچه هاي سپاه در جبهه بودند و كساني هم كه در شهرستان بوديم هر شب چهارشنبه زيارت عاشورا را در كنار مزار شهدا و شهيد مدرس برگزار مي كرديم. يكي از برادران پاسدار كه مدتي بعد شهيد شد تعريف مي كرد: يك شب چهارشنبه طبق روال هميشه رفتم بر سر مزار شهدا، اما برادران نيامدند. همين طور كه نشسته بودم برسر مزار شهيد گفتم: اي شهيد ما هر شب چهارشنبه به ديدار شما مي آييم ولي شما يك شب مارا دعوت نكرديد ،يك مرتبه ديدم ميان يك باغ بسيار زيبا هستم و شهيد با لباسي زيبا ميان باغ در حال گردش است تا چشمم به ايشان افتاد گفتم برادر محمد شما كه شهيد شده بوديد حال اين جا چه مي كنيد و اين باغ مال كيست؟ گفت: اين باغ مال من است. گفتم خوشا به حال شما كه چنين باغي در اختيار داريد تا اين را گفتم ديدم شهيد ناراحت شدند و به من اشاره كردند و گفتند: نگاه كن به آخر باغ. نگاه كه كردم ديدم يك جمعيت بسيار زيادي در آن جا مشغول خواندن نماز جماعت هستند. به ايشان گفتم اينان چه كساني هستند؟ گفتند: اين ها همگي شهدا هستند. گفتم شما چرا شركت نكرديد و امام آن ها كيست؟ اين برادر شروع به گريه كرد و گفت: امام آن ها امام حسين(ع) است و بنده را در جمع خودشان راه نمي دهند. گفتم چرا؟ گفت: من مادري دارم كه بسيار ناراحتي مي كند و گفتند تا مادرت اين جور باشد شما نبايد به جمع بياييد. در همان حال من بسيار ناراحت شدم. پس از چند دقيقه شهيد به من گفت: خواهش مي كنم شما سلام مرا به مادرم برسانيد و بگوييد كه محمد خيلي ناراحت است و مرا از اين ناراحتي نجات بده. گفتم خوب آدرس شما كجا مي باشد؟ ايشان آدرس دادند و گفتند: يك دختربچه ي 5 ساله به شما در ميان كوچه خواهد رسيد او خواهر من است از او بخواهيد شما را به منزل ما مي برد و شما با مادرم صحبت كنيد. يك مرتبه به خودم آمدم دیدم دركنار مزار همان شهيد هستم. بلند شدم و به آدرسي كه شهيد داده بود رفتم و در ميان كوچه ديدم كه يك دختر 5 ساله ميايد. به سمتش رفتم و پرسيدم شما خواهر شهيد محمد هستيد؟ جواب داد: بله. از او خواستم مرا به منزلشان ببرد وقتي به منزلشان رسيدم مادرشان را صدا كردم و جريان را تعريف كردم. مادر شروع به گريه كرد و گفت: به خدا قسم پسر شهيدم راست مي گويد. بعد مادر دستهايش را بلند كرد و گفت: خدايا از پسرم راضي شدم.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
11 ارديبهشت 1403 / 21 شوال 1445 / 2024-Apr-30
شهدای امروز
روح الله مهرابي
سجاد (ابوحامد) دهقان
سيدمحمدتقي ميرحيدري
سید محمد شعاعی
حميد مسيحي
بهرام برومند آزاد
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll