راوي مي گويد از ذوق وصل و ديدار اشك در گونه هايش نقش بسته و آن شب شهادت او را سر حال تر از هميشه مي نمود…
مدتي است كه قصد دارم حقیقتم و آنچه در دل دارم را به روي صفحات كاغذ بياورم اما فراق دوستي فراموش نشدني، رشته همه چيز را از دستم ربوده. غلام رضا صرامي فكرم بلكه وجودم را به خود مشغول كرده است مي خواهم از او بنويسم و خاطراتي را از او به روي كاغذ با سخناني نارسا حك سازم. به خود فشار مي آورم كه قلم بنويس جواب مي شنوم از كجا و از چه شروع كنم؟ از عرفان او، از عشق او، از شب زنده داري او، از خوف او يا از عشق به امام زمانش و …راستي سخن گفتن در مورد او بر من گران است زيرا كسي كه شخصيت شخصي را درك نكرده و بخواهد از او بگويد به مثابه كوري است كه قلم به دست گرفته و مي خواهد زيباترين چهره را ترسيم كند اما به عنوان تسلي قلب و آرامش دلم به همان اندازه كه او را درك كرده ام از او مي گويد البته مرا از حقيقت او دور است و اين تعريف خيالي بيش نيست كه از خورشيد جز گرمي نبيند چشم نابينا زيرا او بالاتر از آن بود كه مي نماياند.
09 ارديبهشت 1403 / 19 شوال 1445 / 2024-Apr-28