در روز اعزام به جبهه در سالن طالقانی تعدادی بدین محل مراجعه نموده بودند که اغلب آنان را افراد مسن و بی سواد تشکیل می دادند این امر موجب گشت در پر کردن فرم مخصوص اعزام آنان را یاری نمایم یکی از دوستان مرا به هنگام نوشتن فرم برای دیگران دید و گفت تو هنوز از کار معلمی و نوشتن دست بردار نیستی؟ و من آنجا احساس کردم که معلم همواره بایستی در کار گفتن و نوشتن باشد.
حقیقتاً قلم از نوشتن احساسات و عواطف مادری که فرزندش را برای فرستادن به قتلگاه بدرقه می کند و با اشک چشم امتداد قدمش را آب می ریزد عاجز است اینان به راستی چقدر با شهامت بودند زیرا از عزیزانی دست می کشیدند که برای رفتن به میدان خون و جنگ و حماسه عازم بودند در نگاه مادران، گریه ،این زبان بین المللی، چیزی نهفته بود که هیچکس جز آن که خود مادر است نمی توانست آن را درک کند. جوانان وارسته ای که خود را از تمام تعلقات دنیوی برای رسیدن به سعادت اخروی بریده بودند و تنها به مسئولیت حیاتی خویش می اندیشیدند آن مادران پاکدامن را از گریه منع می کردند ولی زمانی که جگر در آتش فراق می سوزد به جز گریستن چه آبی بر این آتش می توان ریخت؟
دیدن یکی از پاسداران اعزامی و تنی چند از دانش آموزان را که اینک به ثمر رسیده اند و مسئولیت هایی را عهده دار شده، برخی از مهام امور به دست آنان سپرده شده است در روز اعزام به جبهه این سخن آقای قرائتی را برایم تداعی نمود که "معلم چون پلیس راهنمایی است که برسر چهارراه ها انجام وظیفه می کند او در یک جا ساکن است درحالی که هرکدام از ماشین هایی که توسط او هدایت شده اند خود به مقصد رسیده و مسیرهایی را پیموده اند"
………
یکی از محاسن شغل معلمی آن است که چنانچه انسان مقید باشد خود را در برابر گفته های خویش مسئول می داند و کرده را بر گفته مقدم می شمرد و در حقیقت تعلیم نفس می دهد، هیچگاه فراموش نمی کنم وقتی برای بچه های تربیت معلم بروجرد به هنگام مراسم صبحگاه درباره نماز و مقدمات آن و فلسفه انجام این فریضه سلسه مطالبی ایراد می نمودم و آنان را به طهارت دائمی تشویق می کردم بر خود الزام نمودم به منظور تاثیر و نفوذ کلام حتی الامکان با وضو باشم.
28 ارديبهشت 1403 / 9 ذيالقعده 1445 / 2024-May-17