Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
سيدجمال ميراميرخاني
نام پدر :
جلال
دانشگاه :
صنعتي شريف
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
برق
مكان تولد :
اصفهان (اصفهان)
تاريخ تولد :
1336
تاريخ شهادت :
1361/02/21
مكان شهادت :
خرمشهر
عمليات :
بيت المقدس
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطرات دوست شهید جمال میر امیرخانی
راوي :
دوست شهيد
اولین برخورد ما در سمینار وحدت حوزه و دانشگاه در سال ۵۹ در قم و در یک ازحجرههای مدرسه دارالشفا بود. درست خاطرم هست که وقتی وارد جلسه شدم بحث روی تهیه قطعنامه سمینار دور میزد. هر کدام از افراد جلسه در مورد اظهارنظر میکردند. جمع جلسه برای من تازگی داشت. تقریبا کلیه افراد الا یکی دو نفر برای من ناآشنا بودند. اما یکی از میان جمع بیشتر از دیگران در تلاش بود و اظهار نظر می کرد و با اینکه اولین برخورد بود ولی لهجه اصفهانی او در ذهنم باقی ماند .برخوردهای بعدی در دفتر تحکیم وحدت بود. جلساتی در ساختمان اولی تحکیم حول محورهای مختلف تشکیل شد. جمعی بود که روی برگزاری دورههای آموزشی عقیدتی- سیاسی برای دانشجویان برنامه ریزی می کردند در این جا بود که آشنایی ها از نزدیک و بیشتر میسر شد.
قرار بر این شدکه یک دوره آموزشی در قم برگزار گردد. چند نفری بودیم که مسئولیت کار را بر دوش گرفتیم. البته پرتحرک ترین فرد جمع، جمال بود، آرام و قرار نداشت. یک پارچه شور و شوق و حرکت و حرارت بود. در این دوره دیگر شب و روز در یکی از مدارس طلاب در قم باهم بودیم. علاقه شگفتی در ایجاد وحدت و ارتباط بین حوزه و دانشگاه داشت. همیشه می گفت: باید کاری کنیم که تفکر غربی میان دانشجویان و دانشگاهیان از بین برود. با اینکه در یک خانواده غیر روحانی بزرگ شده بود و علیرغم تحصیل در دانشگاههای آن وقت، اشتیاق عجیبی به روحانیت متعهد داشت. تکیه اش بر این بود که باید دانشجویان ما متعقد به ولایت فقیه بار بیایند و به قول معروف رساله ای شوند. به همین دلیل اعتقاد عجیبی به برنامههای آموزشی عقیدتی سیاسی به شکل اردویی برای بچهها داشت. در طول اردو ارتباط نزدیکی با بچهها داشت. راحت با آنها میجوشید، همیشه لبخندی برلب داشت، یادم نمیآید کسی که از او رنجی داشته باشد، شبها تا آخر شب در اطاقهای بچهها به بحث مینشست. اواسط اردو بود که جمال تاکید میکرد باید علی رغم مشکلات دورههای آموزشی دیگری را آغاز کنیم. او آدمی بود که وقتی اعتقاد به چیزی داشت واقعا دنبالش میرفت. از هیچ چیز فروگذار نمیکرد. برای تداوم برنامههای انقلاب فرهنگی، طرحی را تهیه کرده بود که با خودش به تهران آورد و در یک نشست با شهید بهشتی در میان گذاشت، ایشان هم قول همکاری و مساعدت داده بودند. در ملاقات دیگری که با حضرت آقای منتظری داشتیم طرح را خدمت ایشان نیز داد که ایشان هم استقبال کردند. همیشه به بنده اصرار میکرد که مبادا خسته شده باشی، باید اینکار تداوم پیدا کند. یک بار که به تهران آمدیم، با بچههایی که اردوی تهران را اداره می کردند، جلسهای گذاشته شده بود، در آن جلسه نیز جمال تاکید داشت که باید دوره بعدی شروع شود، بچهها از سختی کار دلسرد نشوند. از آن جمع شهید محمود قدوسی نیز آمادگی پیگیری کارها را داشت. قرار شد سه نفری دوره بعد را در قم قرار دهیم. برای برگزاری دوره به قم آمدیم. جلسات متعددی با بعضی از افراد جامعه مدرسین برای هماهنگی و برنامه ریزی امور داشتیم. بالاخره برنامه این شد که خواهران در تهران باشند و برادران در قم. محمود مسئولیت خواهران را پذیرفت و ما هم مسئولیت برادران را.
برنامه آموزش نظامی شروع شده بود من دیدم که جمال کم کم بنای رفتن را گذاشته است. می گفت من نمی توانم تحمل کنم، آرامش دارم، باید بروم جبهه، مثل اینکه درون ملتهب است و... مثل سایر برادران در اردوی نظامی شرکت کرد. یعنی بعنوان آموزش، البته در همان حالت نیز کمک زیادی میکرد. در طول آموزش نظامی برخی بچهها خسته شده بودند و به قول معروف بریده بودند. اما جمال به طور خصوصی با آنها صحبت میکرد و ضرورتها را تشریح میکرد و به آنها قوت قلب میداد.
خیلی به او اصرار کردم که جمال بیا و با هم این دوره را تمام کنیم، دست تنها اداره کارها خیلی سخت است. او چند روزی تحمل کرد و در سامان دادن امور کمک کرد، اما بالاخره رفت. شبهای اول ودوم و شاید تا هفته اول خیلی تنها بودم، شدیدا جایش خالی بود زیرا خیلی از مواقع که خسته بودیم او بود که قوت قلب می داد و با نشاط و شور کارها را فیصله می داد. با رفتن او ضربه بزرگی احساس میکردم و چند روزی روال کارها مشخص نبود.
البته خود قضیه رفتنش هم شنیدنی است. با اینکه از رفتن او ممانعت میشد اما به طریقی توانسته بود به عنوان مسئول تدارکات سوسنگرد به جبهه برود، در جریان حمله سوسنگرد آنجا بود. پس از مدتی حدودا در اواسط اردو بود که دیدیم جمال آمد. البته میگفت قرار است برگردم، چون ادامه اردو به مشکلاتی برخورد کرده بود، از او خواستم بماند و کمک کند. قبول کرد و واقعا اگر جمال نبود شاید به عللی اردو متوقف می گشت و یا به نحوی نامطلوب تمام می شد. پس از اتمام اردو به تهران آمدیم .البته فراموش کردم بگویم که پس از آموزش نظامی خواهران، محمود به قم آمد و گفت: من دیگر نمی توانم ادامه بدهم و باید بروم جبهه، خواهران را به قم انتقال دادیم و محمود هم رفت که پس از مدتی نیز جمال همانطور که گفته شد رفت به سوسنگرد. اما پس از مدتی در جریان هویزه، محمودقدوسی (فرزند آیت الله قدوسی و نوه علامه طباطبائی) شهید شد و وقتی جمال برگشت و جریان شهادت آنها را تعریف میکرد واقعا انسان از تاثر گریه اش میگرفت. شهادت حسین علم الهدی و محمود قدوسی به گونهای شگفت در جمال تاثیر گذاشته بود. همیشه تکههایی از آنها را نقل میکرد و سر تکان میداد و گاهی در خود فرو میرفت و ساکت می ماند و گاه برخی صحبت هایشان را تکرار می کرد.
بالاخره در تهران در شورای بخش تحقیقات دفتر کنار دیگر برادران کارش ادامه داد. در اینجا نیز اغلب شبها را با هم بودیم و واقعا همنشین صالح و مهربانی بود و هیچ خلافی از او ندیدیم، شبها شاید زودتر میخوابید اما صبحها وقتی بلند می شدیم می دیدیم او زودتر بلند شده است ودارد قرآن می خواند یا مناجات می کند. بعضی شبها نیز بلند می شد و نماز شب میخواند .در طول مدتی که در قم بودیم همان طور که گفتم چون علاقه شدیدی به وحدت حوزه و دانشگاه داشت در شورای وحدت حوزه و دانشگاه که از نمایندگان دانشجویان و دانشگاهیان و مدرسین و طلاب متشکل بود شرکت می کرد و چون جلسات در تهران تشکیل می شد برای شرکت در آنها مجبور بودیم به تهران بیائیم. البته اگر پشت گرمی جمال نبود شاید رفتن ما دوامی نمی یافت. در آن هنگام که جهاد دانشگاهی تازه جان گرفته بود و نیازمند کمک بود جمال به عنوان مسئول آموزش جهاد انتخاب شد و واقعا با تلاش پیگیر سعی در راه اندازی آن نمود. پس از مدتی جمال به سپاه رفت و در یک قسمت حساس آنجا شروع به کار نمود و با سعی و تلاش فراوان و برنامه ریزی، ثبات و استحکامی به بخش مربوطه خود داد او واقعا فکر خلاقی داشت و وقتی می نشست امکان نداشت طرح جدیدی نداشته باشد.
در طول کارش در دفتر، خود را به یک کار محدود نمیکرد او در مسایل مختلف طرح داشت و یا به نحوی کمک می کرد. گاهی اوقات به او می گفتیم آخر جمال بگذار به کارهای موجود برسیم، قرار نیست که همه کارها را ما بکنیم، در جواب می گفت، اگرما نکنیم پس چه کسی خواهد کرد. او برای آموزش جهاد سازندگی نیز طرحی تهیه کرده بودکه در یک از دو جلسه به آنها ارائه شد، همین طور برای سپاه، جمال آرام و قرار نداشت، یکپارچه تحرک و اخلاص بود و خودش را وقف انقلاب کرده بود. بیاد ندارم که از هیچ جایی حق الزحمهای بگیرد. عشق عجیبی به تحقق انقلاب فرهنگی داشت و لذا وقتی در سپاه هم بود با بچه ها تماس می گرفت و روی مسایل فکر می کرد و کمک می نمود. جمال الگویی از اخلاق پسندیده و تلاش و تحرک بود، فکر میکنم در بین کلیه دوستان جز خاطره نیک از خود به جا گذاشته باشد. فردی بود پرتحمل و متواضع که در برخوردهایش احترام افراد را رعایت میکرد. نماز جمعه و دعای کمیلش ترک نمی شد. صدای خوش داشت ودعای فرج «الی عظم البلاء» را اغلب می خواند و جداً در افراد تأثیر میگذاشت. با اینکه به نماز جماعت سخت تاکید داشت اما یکبار نشد که جلو بایستد و همیشه خودش بهدیگران اقتدا میکرد و از اقتداء دیگران به او گریزان بود و عذر میآورد.
عشق وعلاقه زیادی به امام داشت، سخنرانیهای امام را چند بار گوش میکرد تا آنجا که بعضیصحبتهای امام را حفظ بود. بارها میشد که مخصوصا سخنرانی سال ۱۳۴۲امام را زمزمهمیکرد. این اواخر علاقه شدیدی به کتب اخلاقی حضرت امام پیدا کرده بود. هر چند قبلا نیز مطالعه میکرد. یادم میآید که این اواخر که کتاب لقاءالله امام را از من گرفتهبود وقتی عازم جبهه بود، هنگامی که برای خداحافظی و دادن کتاب به خوابگاه آمد، گفت: فلانی کتاب جدیدی از امام منتشر شده است، حتما بگیر و بخوان! کتاب شذرات المعارف، دیگر واقعا در سیمایش نور شهادت دیده می شد. آن شب را تا آخر شب در خوابگاه با هم بودیم، طرحهایی داشت حول نحوه ایجاد زمینه برای ورود هر چه بیشتر دانش آموزان طبقات ضعیف به دانشگاه. بالاخره آخرین خداحافظی را در ۲۷ آذر ۶۱ در سمینار حوزه و دانشگاه در دانشگاه صنعتی شریف داشتیم که روبوسی کردیم و از هم جدا شدیم. ازچهرهاش خواندم این آخرین خداحافظی است. چند قدمی که رفت برگشت و گفت مارفتیم.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
26 ارديبهشت 1403 / 7 ذيالقعده 1445 / 2024-May-15
شهدای امروز
مهدي(جواد) محمدي منفرد(ابوفاضل)
عليرضا(ابو سليمان) قبادي
عبدالحسين داستان ايمچه
مجيد قرباني پور
محمدرضا صابري زفرقندي
حميد صفاري
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll