* مسعود شاگرد اول رشته مکانیک دانشگاه صنعتی بود. همه خیلی دوستش داشتند و همیشه چند نفر دنبالش بودند. پیش استاد ها هم که خیلی عزیز بود. ولی اهل ظاهر سازی نبود. خیلی از بچه ها بعد از شهادتش فهمیدند که مسعود بسیجی بوده و اهل جبهه رفتن.
* حاجی چند نفر از بچه های گردان را انتخاب کرد تا بروند جلو و از موقعیت عراقی ها با خبر شوند. مسعود هم یکی از آنها بود. جلوتر که رسیدند محاصره شدند. تک تیر اندازها کارشان را خوب بلد بودند. سر مسعود را نشانه گرفتند. تیر که به مسعود اصابت کرد دیگر امانش ندادند. فقط یک جمله گفت: حسین جان مادرم را بگو..
14 خرداد 1402 / 15 ذيالقعده 1444 / 2023-Jun-04