سعید در سال 1341 در کرمانشاه در خانواده ایی متعهد و مذهبی چشم به جهان گشود و از همان دوران کودکی آثار نوع دوستی و صفای باطن و علاقه به مکتب در این کودک نمایان بود و این ویژگی در بین کودکان هم سن و سالش کاملاً محسوس بود پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و قسمتی از دوران متوسطه و همچنین شرکت در کلاسها و جلسات اسلام شناسی برای ادامه تحصیل بهمراه برادرش مسعود عازم امریکا گردید و پس از ورود به دانشگاه به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا در می ایدچند صباحی از اقامتش در خارج نمی گذرد که پیاپی تقاضای کتب و نشریات و نوارها ی اسلامی را می نمایدو این امر خود نشانه ای از نهاد پاک این جوان برومند اسلام بوده که در سرزمین کفر و فساد و بی بند و باری شکو فا می شود و تمام نیرو و توان خود را در طبق اخلاص گذارده و در خدمت قرآن و شناساندن مکتب حیاتبخش محمدی قرار می دهد پس از پیروزی انقلاب اسلامی سعید و سایر برادران مسلمان رسالتی سنگین بر دوش خود احساس می کنند و آن رساندن پیام انقلاب اسلامی و نقش پیامبر گونه انقلاب امام خمینی بود . لذا در این زمینه به تلاش پیگیر و مستمر می پردازند و به مناسبت های مختلف به تظاهرات و تحسن دست زده و فعلاً تو طعه ها و تبلیغات گسترده شیطان بزرگ را علیه انقلاب اسلامی این مردم ستم دیده اعمال می شد خنثی و گردانندگان انرا رسوا می نمود و در این را متحمل سخت ترین شکنجه های جسمی و روحی که اعمال سازمان جهنمی سیا که در باره این عزیزان اعمال می کردند و در این رابطه شهید یدالهی چند بار دستگیر وزندانی می گردد و در زمان اوج گیری مبارزات دانشجو یان مسلمان در اعتصاب غذایی جلوی کاخ سیاه واشنگتن شرکت می کند و در درگیری با پلیس آمریکا یکی از آنها توسط سعید مضروب می شود و از طرفی سعید در اثر ادامه اعتصاب غذا و مقاومت دلیرانه بیهوش می شود و او را به بیما رستان انتقال می دهند و زمانی که به هوش می آید سرم غذا را از دست خود کشیده و از بیما رستان می گریزد و پس از آن به علت اینکه پلیس مضروب علیه وی شکایت کرده شدیداً تحت تعقیب قرار می گیرد . تا اینکه در روز قدس سعید به عنوان چهره ای فعال در صحنه ظاهر می شود و تظاهرات با شکوهی به راه می اندازد که همان روز مجدداً دستگیر و زندانی می شود و در دادگاه های بعدی حاضر نشده و غیا باً به 10 سال زندان محکوم می شود و این بار با همکاری برادران و یاری الله از امریکا گریخته و وارد ایران می شود و به محض ورود عاشقانه تقاضای دیدار با اما را می نماید و پس از چند روز همراه چندین تن از بستگانش به جماران می رود و به گفته ی یکی از همراهانزمانی که منتظر ورود امام بودند سعید مانند پروانه ایی از شوق دیدار محبوب پر پر می زند و نا خود آگاه اشک می ریخت تا اینکه به دیدار اامام نائل می شود و تقاضا می کند حا لا که از نزدیک نتوانستم دست پر برکت امام را لمس کنم لا اقل قرآنی را به امام بدهید برایم امضا کند اما امروز می گوییم خوش به حالت که قرآن امضا شده ات را در بهشت برین از حضرت مهدی(عج) دریافت می کنی سعید با این همه فدا کاری می گفت که من به این انقلاب مدیونم زیرا که کاری نکرده ام و بالاخره در این مدت کوتاه که در ایران بود سر از پا نمی شناخت و با تمام وجود خود را در اختیار ارگانهای انقلابی و جبهه جنگ قرار دادبطو ریکه پدر و مادر کمتر اورا می دیدند و سر انجام به عضویت بسیج مستضعفین سپاه پاسداران غرب کشور درآمد ودر کار مرکزی مشغول به انجام وظیفه گردید سعید پس از چند روز آگاهانه و عاشقانه راه خود را برگزید و با پای خود به قربانگاه رفت و در جبهه های بازی دراز پس از نبردی بی امان به شرف شهادت نائل شد و روح بزرگ و ملکوتی اش که تاب تحمل قفس ناچیز تن را نداشت به ملا اعلی و به خیل شهادت کربلا پیوست و جسم پاک و مطهرش زینت بخش لاله زار شهیدان در باغ فردوس کرمانشاه گردید.
06 دي 1403 / 24 جماديالثاني 1446 / 2024-Dec-26