Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
سعيد حسيني
نام پدر :
محمد
دانشگاه :
صنعت نفت آبادان
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
شيمي
مكان تولد :
آبادان (خوزستان)
تاريخ تولد :
1339/11/27
تاريخ شهادت :
1359/10/08
مكان شهادت :
آبادان
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خروجي word
برادر شهيد سيد سعيد حسيني در 27 بهمن سال 1339 در شهر آبادان پا به عرصه وجود گذاشت در خانه آن
ها محبت و صفا بين اعضاء خانواده حکم فرما بود او بسيار آرام و با گذشت بود دوران دبستان و دبيرستان و کنکور دانشکده نفت را ب
ه
راحتي گذرانيد و هميشه جزء شاگردان ممتاز بود. در سال 1357 با تکثير اعلاميه ها و نوارهاي امام خميني دگرگوني عميقي در افکار سعيد بوجود آمد و با تمام وجود پيرو خط امام شد در مبارزات و راهپيمائي هاي قبل از انقلاب شرکت مي کرد و دوستان را نيز به اين کار دعوت مي کرد. پس از 21 و22 بهمن 1357 روز پيروزي انقلاب همراه بقيه مردم آبادان در تصرف ساواک شرکت کرد و در گشت هاي شبانه و بازرسي اتومبيل ها مجاهدت مي نمود. در روزهائي که ميراث خواران انقلاب و گروهک هاي سياسي سعي در بدست آوردن امتياز داشتند او با آنها مبارزه مي نمود و هنگامي که اين گروهک ها پس از تعطيلي دانشگاه ها دانشکده نفت را به تصرف در آوردند سعيد در پشت سر امام جمعه و مردم آبادان و دانشجويان انجمن اسلامي، دانشکده را دوباره آزاد کردند وي در سال هاي آخر دبيرستان و اوايل ورود به دانشگاه عضو انجمن اسلامي بود. کلاس هاي ايدئولوژي و دوره نظامي بسيج دانشجويان را تمام کرد و با فرمانداري و جهاد سازندگي همکاري مي نمود يکي از اعضاء فعال مسجد محل بود و بيشتر نمازهايش را با جماعت مي خواند نماز جمعه را حتي در گرماي طاقت فرساي آبادان ترک نمي کرد شعبه اي از کتاب خانه مسجد را خود اداره مي کرد به دوستانش کتاب هديه مي داد و مجموعه اي از بهترين کتاب هاي ديني را در منزل جمع آوري کرده بود سعيد در حالي که شب ها در ستاد بسيج نگهباني مي داد روزها با جهاد سازندگي همکاري مي کرد و از کوچکترين فرصت براي خدمت در راه اسلام عزيز استفاده مي کرد. محلي که سعيد در آن زندگي مي کرد از محله هاي اعيان نشين آبادان بود و وقتي که در جهاد سازندگي وي با دست خالي گل بر مي داشت و خشت روي هم مي چيد همه ناباوري به او نگاه مي کردند و او را به سختي در ميان خود می پذيرفتند لکن با محت و اعتماد سعيد آن ها را به خود جلب مي کرد. در آن محل او تنها کسي بود که به پشت بام مي رفت و فرياد الله اکبر سر مي داد وي با محبت هاي بسيار نسبت به همسايه ها تعداد زيادي را جذب نموده بود و از شب هاي بعد اغلب همسايه ها از جمله يک خانواده ارمني فرياد الله اکبر سر مي دادند. روز اول مهر ماه 1359 که جنگ تحميلي بعثي ها آغاز گرديد کليه محلات شمال شهر به سرعت تخليه گرديد ليکن سعيد با پيام امام خميني مبني بر اين که کسي شهر را ترک نکند به سرعت دست به حفر دو سنگر در پشت منزل زد و اين سنگرها بارها خانواده را از مرگ حتمي نجات داد خانه هاي زيادي خراب شدند و قطع آب و برق همه را مجبور کرد که از آن جا بروند و خانواده اين برادر عزيز به شيراز منتقل شدند سعيد و پدرش در بازگشت به آبادان با محاصره اين شهر روبه رو شدند و سعيد که نمي توانست به آبادان برود و نمي خواست از مبارزه دست بردارد همراه ديگر افراد بسيج و پر خاله هايش در سپاه به سوسنگرد رفت. صبح روز بعد به محاصره تانک هاي عراقي در آمدند سه روز استقامت کردند و در روز عاشورا محاصره شکسته شد و او سالم به شيراز برگشت اين بار سعيد براي رفتن به آبادان بي تابي مي کرد تا اين که با مراجعه بسيار به سپاه شيراز و با معرفي پسر خاله هايش اجازه عبور گرفت و به آرزوي خود رسيد و به پاس اين موفقيت به دوستانش شيريني داد و 5 روز را روزه گرفت. سعيد به زحمت خود را به آبادان و دوستان دانشجويش رسانيد و کار خود را با امداد گري در خط اول و رانندگي آمبولانس شروع کرد. خميني عزيز براي سعيد الگو بود او تعريف انسان هاي خدا گونه را از امام شنيده بود و مي خواست با سرکوب تمايلات حيواني وجودش به انسانيت نزديک شود شهيد حسيني با رنج هاي فراواني که کمي از آن بيان شد به سن بلوغ رسيد و قرار بود ازدواج کند اما به تاخير افتاد. سعيد که تمايلاتش را بکلي سرکوب کرده بود ديگر ماديات پول لباس و هر چيز ديگر جاذبه اش را از دست داده بود ديگر آن قسمت از حيوانيت وجودش فقط با خوراک آخرين نفس هاي خود را مي کشيد که به توصيه امام براي خودسازي روزهاي دوشنبه و پنج شنبه را روزه مي گرفت او ديگر جسمش از هرگونه جاذبه حيواني پاک شده بود و روز به روز بطور تصاعدي بانسانيت وجود انسان دست مي يافت. جسمش ديگر زلال شده بود مثل شيشه و بنظر مي رسيد که انسان مي تواند از ماوراء جسمش اشياء را ببيند انسان مي ترسيد در حضورش پلک بزند مبادا از حرکت مژه ها وجودش بتکد ظريف مثل خواب شده بود و مقاوم مثل کوه. روزي که خداحافظي کرد کاملا مشخص بود که او ديگر به اين زمين تعلق ندارد و جايش ديگر روي زمين نيست اولياقت اين را داشت که از سربازان امام زمان باشد و در رکابش شمشير بزند او ديگر به تعبير امامش با انسان خداگونه نزديک شده بود. سعيد در هشتم دي ماه 1359 ساعت يک و نيم بعداز ظهر روز دوشنبه روز روزه و روزي که شبش بدون سحري روزه گرفته بود به جبهه حق عليه باطل شتافت و به آبادان رفت. در جبهه فياضيه آبادان در خط اول و نزديک يک آمبولانسي که سعيد خود رانندگيش را به عهده داشت بود که به همسنگرش گفت خسته ام مواظب باش تا چند لحظه اي بخوابم در سنگر خوابيد چند لحظه بعد خمپاره اي سقف سنگر را سوراخ کرد و مغزش را هدف قرار داد و اين چنين به آرزويش رسيد. وقتي از همسنگرش پرسيدند او در آخرين لحظه حرفي نزد و پيامي نداد گفت: به حرف زدن نرسيد ولي پيامي داد: پيامش اين بود که خط سرخ خونش به کتاب مفاتيح الجنان که در کنارش بود اشاره مي کرد و عکس پلاستيکي امام روي قلبش بود. سعيد حسيني رسالت خود را با نثار خونش و پيامش به اتمام رسانيد و شاهد اعمال ما است که ما ادامه دهنده راهش باشيم.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
08 دي 1403 / 26 جماديالثاني 1446 / 2024-Dec-28
شهدای امروز
علي رضا بخشعلي نژاد
جلال سهلي
سيد غلامرضا سادات هدائي
بهمن صفري
سعيد حسيني
كامبيز نوچيان
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll