به 13 سال قبل از انقلاب بر می گردیم در اولین روز سال روز زیبای بهار یعنی در تاریخ 1344/10/01 شهید بزرگوار محمد هادی شهامتی فرزند عبدالرضا شهامتی در شهر جهرم و در یک خانواده مذهبی و ساده دیده به جهان گشود. وی دومین فرزند خانواده بود به گفته بسیاری از نزدیکان قدم او بسیار خوش ین و مبارک بود. قبل از تولد نام او توسط مادرش انتخاب شده بود و مادرش همیشه این نام را خیلی دوست می داشت در دامان پر مهر و صمیمی خانواده خصوصاً مادر دلسوز ، مهربان و فداکارش پرورش و رشد یافت. خیلی سریع اول معرفت، تربیت و سعادت را طی نمود و در راه رسیدن به کمال گام بر می داشت. از همان اوایل روح معنویت، ایمان و تقوی در او موج می زد و روز به روز که او بزرگ تر می شد نور روحانیت و پاکی در چهره و ذات او هر چه بیشتر نمایان می شد. مادرش می گوید من در تربیت و معرفت او مانده بودم. بیش از حد بر من و پدرش و دیگران احترام می گذاشت و پیش همه عزیز بود همه از جمله معلمان و نزدیکان به من می گفتن فرزند شما یک فرشته است، خوشا به حال شما با این نعمت الهی. والله که خداوند از میان چنین انسان هایی بندگان شایسته و یاران حقیقی خود را بر می گزیند و به بالاترین درجات کمال، تربیت الهی و نعمت هایش می رساند امیدوارم که حق تعالی این هدیه را از من قبول کند. وی در سال 1351 تحصیلات خود را آغاز کرد و دوره ابتدایی خود را در مدرسه طالقانی جهرم سپری نمود سپس وارد دوره راهنمایی شد و این دوره را هم با شایستگی در مدرسه شرف پشت سر گذاشت و وارد دبیرستان شد. در این دوره مشغول به تحصیل در رشته علوم تجربی بود و این دوره را هم با شایستگی و سر بلندی و معدل بالا در دبیرستان اسلامی جهرم در خرداد ماه سال 1362 به اتمام رسانید و دیپلم متوسطه خود را کسب کرد. اما دوران تحصیل او به این سادگی هم نبود وی همیشه سعی می کرد در کنار درس خواندن و تحصیل به کار نیز بپردازد که البته نه تنها لطمه ای بدرس او وارد نمی کرد بلکه همواره او در تمامی مقاطع تحصیلی یکی از ممتازترین شاگردان علمی و اخلاقی کلاس و مدرسه بود و لوح و جوایز علمی کثیری را بدست آورده بود و همیشه این موفقیت ها را مدیون مادرش می دانست. در سال های قبل از انقلاب خیلی شور و هیجان انقلابی داشت و با این که سن کمی داشت به جهت دارا بودن اطلاعات مذهبی، سیاسی و اجتماعی همیشه برای شرکت در فعالیت های مذهبی و انقلابی از خود علاقه زیادی نشان می داد و هیچ ترس و دلهره ای نداشت و دارای توکل و ایمان عجیبی بود. اوج فعالیت های اجتماعی و مذهبی او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفت و همیشه خود را پیرو خط امام و آماده فرامین ایشان می دانست. فعالیت عجیبی در بسیج داشت و در تمام برنامه ها حضوری فعال و مستمر داشت. جوایزی از طرف بسیج به او هدیه شد که بعضی از آنها هنوز هم نگهداری می شود. با شروع جنگ تحمیلی اوضاع به کلی دگرگون شد. شهید محمد هادی شهامتی که برای این چنین دورانی آماده و تربیت شده بود و حاضر بود در راه خدا و اسلام حتی جان خود را فدا کند در این زمان بار مسئولیت و وظیفه بیشتری را بر شانه های خود احساس می کرد از همان سال های ابتدایی جنگ تلاش فراوانی می کرد تا همه را راضی کند و به جبهه برود چنان اعتقاد، اراده و شجاعتی داشت که هیچ کس جلودار او نبود بالاخره برای اولین بار در سن 16 سالگی مادرش را هم با تمام عشقی که به هم می ورزیدند راضی کرد و عازم جبهه های جنگ شد .
او در این جهان زندگی نمی کرد و روحش جای دیگری بود . افق دیدار و بیکران بود همیشه می گفت ما شرمنده شهدا هستیم و باید راه آنان را ادامه دهیم عاشق ائمه خصوصاً امام حسین و یارانش بود. ایمان، تقوی و معنویت در قلب و دل او ریشه زده بود و با هیچ چیز دیگری عوض شدنی نبود. این دنیا را فقط یک وسیله و فرصت پرتاب می دانست و به مادیات آن هیچ اهمیتی نمی داد. در پرتو تعالیم اسلام قلبش چنان نورانی بود که جز رسیدن به معشوق هدفی نداشت. به گفته مادرش او خود می دانست که شهید می شود. در جریان حضور در جنگ چندین بار دچار مجروحیت شد. در شدید ترین حادثه ای که برای او اتفاق افتاد اصابت گلوله مستقیم به فکش بود که پس از انتقال به بیمارستان و عمل جراحی حدود 6 ماه بستری بود و به علت آتل بندی و پانسمان های فک و صورت او در این مدت فقط از مایعات تغذیه می کرد ولی این جراحات ذره ای از اراده و اخلاص و انگیزه او نمی کاست و به محض رهایی از بستر دوباره بر میادین جنگ باز می گشت. در کنار مبارزات خود تحصیل را نیز کنار نگذاشته بود و هم چنان ادامه می داد تا اینکه در سال 1363 در رشته دبیری زیست شناسی دانشگاه شیراز قبول شد و به تحصیل در آن رشته پرداخت. به علت حضور و فعالیت زیاد در جبهه ها در طی سال های جنگ که به عنوان یک بسیجی شرکت می کرد در سال 1364 کارت معافیت خدمت او صادر شد ولی این کارت تمام هدف او نبود بلکه اهداف بزرگتری را دنبال می کرد. آنقدر به جبهه رفت تا اینکه سر انجام در تاریخ1354/10/03 یعنی در سن 21 سالگی در منطقه شلمچه به آرزوی خویش رسید و عاشقانه و با آغوش باز شربت شهادت را نوشید و به سوی معبود و معشوقش پر گشود. روحش آزادانه به پرواز در آمد ولی اثری از جسمش نبود و مفقود الاثر شد. خانواده اش که هنوز بطور کامل امید خود را از دست نداده بودند به خیال اسیر بودن وی به انتظار بازگشت او نشستند . بعد از آزادی اسرا در سال 69 تا حدود زیادی مسئله شهادت ایشان بارز بود ولی انتظار هنوز به پایان نرسیده بود . در این میان بیش از همه مادرش در غم فراق و هجران عزیز گم کرده اش می سوخت و کاری نمی توانست بکند و دیگر تحمل انتظار را نداشت تا اینکه بعد از 11 سال انتظار و بی خبری پیکر پاک و مطهرش در تاریخ 76/04/14 به آغوش خانواده و مادرش بازگشت و در گلزار فردوس جهرم به خاک سپرده شد.
10 دي 1403 / 28 جماديالثاني 1446 / 2024-Dec-30