شهيد محمدرضا گويا مفرد در بیستم آبان ماه سال 1335 در شهر مشهد متولد گرديد. آشنايى با قرآن و تلاوت آيات كريمه را قبل از ورود به دبستان و در دوران كودكى آغاز كرد. در تمام طول تحصيل با مشقت فراوان كار می كرد و به اين ترتيب سعى داشت مخارج تحصيل خود را تا حدى تأمين كند. از بنایی، کارگری و انجام هرگونه کار سخت دیگر ابایی نداشت. کارهای ساختمانی دست های کوچک او را مجروح و آزرده کرده بود؛ به طوری که مادر ایشان با دیدن خستگی و زحمت او نگران می شد و گاهى شهيد می گفت: «براى پول كار نمی كنم، براى خودم كار می كنم، تا فردا براى جامعه مفيد باشم» و البته تلاش هاى بی وقفه و خلوص نيت او بی نتيجه نماند و ايشان پس از طى دوران دبيرستان در سال 1354 وارد دانشكده مهندسى فردوسی مشهد در رشته راه و ساختمان شد. او که از قشر زحمت کش و مستضعف جامعه برخاسته بود با شروع قيام هاى انقلاب در تظاهرات مردمى شركت فعال داشت.
پس از پيروزى انقلاب، ایشان سال پنجم دانشگاه را می گذرانيد كه انقلاب فرهنگى آغاز شد. محمدرضا جهت خدمت به مردم مستضعف كشور اسلاميش به جهاد سازندگى رفت تا به يارى اين قشر محروم شتابد. به روستاها می رفت و براى آنان آبادى را به ارمغان می برد. در تمام اين مدت 5 سال تحصيلش در دانشگاه، فقط يك دست لباس داشت. ايمان و عقيده اش به خدا عجيب بود. غذایش اغلب نان و پنیر بود و در طول زندگی همواره خانواده خود را به صداقت و راستگویی دعوت می نمود و از ریا و خودنمایی پرهیز می کرد. می گفت: «از من زیاد تعریف نکنید و کارهای خوبی را که انجام می دهید بازگو نکنید.» با شروع جنگ تحميلى جهت يادگيرى فنون نظامى به بسيج رفت و سپس با كسب اجازه از والدين به جبهه عزيمت كرد. پنج ماه در اين دانشگاه انسان سازى بود و از دو جهاد اكبر و اصغر موفق و سربلند بيرون آمد. دو هفته به مشهد آمد تا دیداری تازه کند و در آخرين ديدارش به خواهرش گفته بود: «شما بايستى زينب وار پيام آور خون شهدا باشيد.» پس از وصایای فراوان که هر کلمه اش درسی عظیم است از برای آنان که خواهان رسیدن به مقام اویند، بار دیگر به جبهه پرکشید. برای عروسی خواهرش خواستند که به مشهد بیاید، گفت: «خواهرم را دوست دارم، اما اسلام را بیش تر. وقتی می آیم که صدام را سرنگون کرده باشم.» آری او یک دل داشت و به خدا داد و تمام دل ها را به سوی خود جذب کرد. بیم آن دارم که مبادا لحظه ای از یاد جبهه غافل بمانم و رسالتی را که تاریخ گلگون تشیع بر دوشمان نهاده با لختی به خود اندیشیدن از ایفای رسالتش باز بمانم و فردا در پیشگاه عدل الهی و انبیایش شرمنده باشم. سالیان سال انتظار معبودش را می کشید و آرزوی لقای او را در سر می پروراند تا این که سرانجام در تاریخ 60/6/11 در بستان به آرزوى ديرينه خود دست يافت. پيكر مطهرش سه ماه مفقود بود تا اين كه پس از حمله پيروزمندانه طريق القدس پيدا شد و پس از تشييع با شكوهى در خواجه ربيع به خاك سپرده شد.
23 آبان 1403 / 11 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-13