شهیدجاویدالاثر محمد جواد قربانی در سال1342در خانواده ای مذهبی در آبکوه(محله ای در مشهد) مشهد به دنیا آمد. پدر جواد گوسفند دار بود و تمامی اعضا خانواده از جمله جواد از همان دوران کودکی به پدر کمک می کردند. بدین ترتیب جواد در تمامی دوران تحصیل تا اخذ مدرک دیپلم بخش زیادی از وقت خود را صرف همراهی و همکاری با پدر نمود. حضور در کوه و صحرا در کنار گوسفندان از او فردی شجاع و دلیر ساخته بود. به علاوه از نظر بدنی نیز او دارای بدنی قوی و مقاوم بود. وی در زمان فراغت در منزل و باشگاه کارگران مشهد به ورزش باستانی می پرداخت و از جمله پیشکسوتان این ورزش بود. روحیه ی دلیری، آمادگی جسمانی و از همه مهم تر ایمان بالای جواد زمینه ساز حماسه آفرینی های او در دفاع مقدس بود. با پیروزی انقلاب و تشکیل اولین پایگاه بسیج در شهرستان مشهد، جواد در بسیج مسجد جوادالائمه ثبت نام نمود و جزء اولین کسانی بود که در آموزش نظامی شرکت کرد و در کنار آموزش های نظامی جواد سخت علاقه مند به مطالعات مذهبی بود وکتابخانه شخصی نسبتا بزرگی برای خود تهیه نمود و کتاب های مختلف مذهبی را مطالعه و نگهداری می کرد. با شروع تحرکات منافقین در کموله در کردستان از طرف بسیج به این منطقه اعزام شد و بیش از یک سال در کامیاران و استنرج خدمت نمود. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه جنگ و دفاع مقدس اعزام شد و بعد از چند مدت به واحد اطلاعات عملیات لشکر21 امام رضا(ع) پیوست.
در طی سال های 1360تا1362 در بسیاری از عملیات های شناسایی در جنوب شرکت داشت و به عنوان نیروی اطلاعات عملیات در عملیات های مختلف همراه با رزمندگان اسلام می جنگید. در حماسه تنگه چزابه حضور پررنگی داشت و همرزمانش خاطرات حیرت انگیزی را از شجاعت و بی باکی او در این عملیات در خاطره دارند. درهمین عملیات او به شدت مجروح شد به طوری که بخشی از ریه او را برداشتند و چند ماهی را به اجبار در بیمارستان و منزل بستری بود.
در این مدت او دیپلم را اخذ کرده بود و تصمیم گرفت در کنکور شرکت کند و نهایتا در رشته بهداشت عمومی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد وثبت نام نیز نمود و دلش راضی به ماندن در شهر شد. در سال های دفاع مقدس او بسیاری از دوستانش را از دست داده بود و بارها می گفت: از این که هنوز زنده هستم احساس شرمندگی می کنم. لذ امجددا به جبهه برگشت و در عملیات بدر و خیبر شرکت نمود و مدتی نیز در مردکشان عراق به ماموریت شناسایی مشغول بود. این طور که دوستانش نقل می کردند عملیات شناسایی در این منطقه چند روز به طول انجامید و تا چند ده کیلومتری عمق خاک دشمن نفوذ می کردند. در شرایط سخت کاری روحیه ایمان و استقامت خوب جواد راهگشا بود. او که مسئولیت تیم را به عهده داشت ماموریت های خطرناک را خودش انجام می داد.
در سال1364عراق فشار زیادی را روی جبهه ها آورده بود و با استراتژی دفاع متحرک در بسیاری از جبهه های غرب و جنوب عملیاتی را شروع کرده بود. این بار جواد به واحد قبلی خودش برنگشت و با تعداد کمی از بچه های محله آبکوه در یک اعزام اضطراری از مسجد بنی هاشمی سعد آباد به مریوان اعزام گردید و به عنوان معاون گردان امام سجاد(ع) لشکر ویژه شهدا انتخاب شد. در این جبهه عراق بر روی ارتفاعات مشرف به شهر سلیمانیه که در عملیات کربلای 9 آزاد شده بود عملیاتی را آغاز نموده و دائم در حال پیشروی بود. بعد از ورود به منطقه جواد همراه با فرمانده لشکر ویژه شهدا(شهیدکاوه) و فرمانده گروهان(سرهنگ حسین سهرابی) و یک تخریب چی چند شب و روز را به شناسایی خط مقدم دشمن رفتند ولی هر ساعت مدافع دشمن تغییر می کرد و انجام عملیات دشوار بود. سرانجام قرار به این شد که برای جلوگیری از پیشروی دشمن عملیات باز دارنده ای انجام شود. شب عملیات جواد همراه شهید کاوه و چند نفر دیگر از فرماندهان گروهان در جلوی ستون حرکت می کردند که ناگهان به نیروهای آماده عملیات دشمن برخورد نمودند. دشمن بعثی که ارتفاعات منطقه را در اختیار داشت از هر طرف شروع به آتش باری نمود. درگیری بسیار سختی بود. جواد همراه با یکی دو نفر دیگر برای خاموش کردن یک کانتینر نفت حمله می کنند و در تاریخ 65/1/10 در حین شلیک گلوله آر پی جی از ناحیه شکم مورد اصابت تیر قرار می گیرد و بعد از آن از شهید یا اسیر شدنش خبری به دست نیامده است.
قبل از آخرین اعزام جواد به یکی از دوستانش گفته بود که من شهید را در خواب دیدم و او به من یک کارت سفید داده است و تحلیل خودش این بود که این بار دعایش مستجاب شده است. از این رو از همه اقوام و دوستانش خداحافظی کرده بود و از همه کسانی که احساس دین به آن ها می کرد حلالیت طلبیده بود.
08 ارديبهشت 1403 / 18 شوال 1445 / 2024-Apr-27