شهيد سهراب نعيمي در دهم شهريور ماه سال 1344 در خانواده اي مذهبي در خطه خون بار خوزستان در شهر مقاوم آبادان پا به عرصه وجود گذاشت و در دامان پر مهر و محبت پدر و مادر خويش پرورش يافت. او از همان اوان زندگي تا لحظه شهادت همواره فردي خوش اخلاق، پاک و شجاع بود. در مجالس و محافل، بيش تر سکوت پر معني اختيار مي کرد و هنگام سخن گفتن نيز نگاهش را به زمين مي دوخت تا مبادا از طريق چشم مرتکب گناهي شود و در مقابل ديگران چه کوچک و چه بزرگ متواضع بود. با والدين و خانواده روابط بسيار دوستانه اي داشت و خصوصاً براي مادرش ارج و احترام زيادي قائل بود. از سن 6 سالگي براي فراگيري علم راهي مدرسه شد و تحصيلات دوره ابتدايي، راهنمايي و سال اول دبيرستان خويش را در همان شهر گذراند. قبل از انقلاب، علي رغم سن کم در حد توان در برخي برنامه ها از قبيل توزيع عکس هاي حضرت امام و شعار نويسي روي ديوار ها شرکت مي کرد. با پيروزي انقلاب اسلامي شهيد نعيمي فعاليت هاي مذهبي، سياسي خويش را در بعدي جديد آغاز نمود و پس از شروع جنگ تحميلي عراق همراه با خانواده اش به شيراز مهاجرت کرد و تحصيلات خويش را نيز در دبيرستان سيدجمال الدين شيراز ادامه داد. مدتي بعد با ثبت نام در گروه مقاومت بسيج خيرات در سنگري جديد به دفاع از دستاوردهاي انقلاب اسلامي پرداخت. گاهي اوقات نيز در بيمارستان ها به ياري مجروحين جنگي مي شتافت و از شب تا صبح به مدد آنان مي پرداخت. به دنبال ادامه تهاجم ناجوانمردانه عراق عليه انقلاب اسلامي ايران و لزوم دفاع همه جانبه امت مسلمان در برابر اين تجاوز، شهيد نعيمي که از اعتقادش بر تحميلي بودن اين جنگ و پيروي محض از اوامر امام امت در ادامه مبارزه با دشمن بعثي تا محو رژيم منحوس صدام استوار بود، همواره در صدد بود تا به نحوي در جبهه ها حضور يافته و دين خويش را ادا نمايد. در سال 60 پس از طي آموزش هاي لازم راهي جبهه گرديد و چندين ماه را به نبرد با کفار بعثي پرداخت. حضور چند ماهه وي در ميادين نبرد پس از اولين مرحله اعزام به جبهه آن چنان او را به مکان روحاني انس داده بود که پس از بازگشت مجدداً داوطلبانه رو به سوي جبهه نهاد و در طول مدت 2 سال و نيم حضور متناوب در جبهه ها، در مناطق عملياتي مختلفي از قبيل دهلران، زبيدان، عين خوش، دشت عباس به نبرد با متجاوزان بعثي پرداخت و در عمليات خبير نيز از چند ناحيه بدن مجروح شد که پس از مدتي بستري در بيمارستان بهبودي خويش را باز يافت. شهيد نعيمي از آن جا که همراه با مبارزه ادامه تحصيل را نيز امري ضروري مي دانست تحصيلات خويش را نيز توأم با حضور در جبهه ادامه مي داد. در سال 64 پس از آن که خبر قبولي در مرکز تربیت معلم شهید مدنی نی ریز در رشته آموزش ابتدایی را به وي دادند به شيراز بازگشت و تحصيلات خويش را دنبال نمود. اما عشق به جهاد في سبيل الله و شوق ديدار خدايش آنچنان او را از خود بي خود کرده بود که تاب و تحمل دوري از جبهه را نداشت و همزمان با اعزام سراسري کاروان صد هزار نفري سپاهيان محمد رسول الله ديگر بار عزم رفتن به جبهه را نمود و اين بار قبل از عزيمت به گونه اي خاص با خانواده خويش وداع و خداحافظي کرد و آنان را براي پذيرش شهادت خويش آماده ساخت. آري شايد او مي دانست که حاصل آن همه تلاش و مبارزه در راه رضاي خداوند متعال، ثمره پر باري چون شهادت خواهد بود و رسيدن به اين فوز عظيم براي او چندان دور نيست و لذا ضمن توصيه خانواده به صبر و استقامت، مي خواست تا پس از شهادتش نه براي شهادت او بلکه براي سرور شهيدان امام حسين (عليه السلام) اشک بريزند و از اين طريق عشق و علاقه و وفاداري عميق خويش را به اهل بيت اطهار نشان مي داد و آن گاه در قالب دومين مرحله کاروان سپاهيان محمد رهسپار ميادين نبرد گرديد. عشق و علاقه وي به جبهه آن چنان بود که در يکي از ياداشت هايش چنين نوشته بود: ما قسم خورده ايم که از اين مدافعه بي فتح بر نمي گرديم مگر که مرکب ما بي سوار برگردد و به گفته خود شهيد يکي از سعادت هايش اين بود که در زمان جنگ تحميلي حضور داشته و اين فرصت را پيدا کرد تا در ميادين نبرد به جهاد با دشمنان اسلام بپردازد. سرانجام در سي دي ماه سال شصت و پنج پس از ماه ها فداکاري و از خود گذشتگي در محور عملياتي کربلاي 5 بر اثر اصابت ترکش مزدوران بعثي به آرزوي هميشگي خود که همانا شهادت و لقاء محبوب خويش بود نائل آمد. و روح پاکش به ملکوت اعلي پرواز نمود. پيکر پاک و مطهر اين شهيد در تاريخ 65/11/9 طي يک مراسم باشکوه همراه با پيکر هاي جمعي ديگر از شهداي عمليات کربلاي 5 در شيراز تشييع و به خاک سپرده شد.
30 دي 1403 / 19 رجب 1446 / 2025-Jan-19