Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
ناصر فولادي
نام پدر :
ماشاءالله
دانشگاه :
صنعتي شريف
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
مهندسي متالوژي
مكان تولد :
كرمان (كرمان)
تاريخ تولد :
1338/10/7
تاريخ شهادت :
1361/03/03
سمت :
مسئول تبليغات جنگ
مكان شهادت :
خرمشهر
عمليات :
آزادسازي خرمشهر(الي بيت المقدس)
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
مصاحبه با دوست شهید ناصر فولادی (علیرضا رزم حسینی)
راوي :
دوست شهيد
بسم الله الرحمن الرحیم
از این که وقتتون رو در خدمت ما گذاشتید کمال تشکر را داریم:
- بفرمائید از چه زمانی با شهید آشنا شدید و نحوه آشنائیتون با شهید چگونه بود؟
* بسم الله الرحمن الرحیم. آشنائی من با ناصر فولادی برمی گردد به سال ۵6-۵5 که ما در طول مسافرتی که حدود 6-5 نفر بودیم، در این مسافتی که به تهران آمدیم با ایشان آشنا شدیم. عرض کنم که در حالی که در مسافرت بودیم همدیگر را شناختیم، در طول سفر، همان طور که معروف است که آدما در مسافرت شناخته می شوند.
در مسافرت خیلی مسائل اتفاق می افتاد بین دوستان و اطرافیان و بعضا یک اختلافاتی که بین دوستان صورت می گرفت خب طبیعی بود که کسی می بایست حل و فصل می کرد و شهید ناصر کسی بود که این کار را به خوبی انجام می داد.
اگر بخواهم که خصلت های ذاتی شهید ناصر را مطرح بکنم به نظر من شاید ۳ تا خصلت ذاتی داشت که مختص خودش بود. یکی این بود که بسیار آدم مهربون و رئوف و دلگرم بود و سعی می کرد ارتباط خوبی با دیگران برقرار بکند. اگر بین دوستان و بعضی آقایان مشکلاتی اتفاق می افتاد به راحتی حل می کرد و این صمیمیت و دوستی و ارتباطی که به خوبی می توانست برقرار کند شاخصه های ذاتی خود شهید بود و خیلی هم حالا این موردهایی که من خودم نمی تونم مطرح کنم، مطرح بود. هر چند ممکن است دیگران هم به مراتب خیلی بهتر از این داشته باشند ولی در هر حال در اون سفر من یادم می آید که بین یکی دو تا دوستان اختلافی هم پیش آمد در مدت کوتاهی، شهید ناصر بود که می رفت به طریقی ارتباط اون ها رو برقرار می کرد و تقریبا عرض کنم روابط دوستانه را مجددا برقرار می کرد.
خصلت بعدیش که باز در همان مسافرت ما گوشه هائیش را احساس کردیم، از خودگذشتکی و به حساب ایثاری بود که از خودش نشان می داد. یعنی اگر ما حتی تو مسافرتم می دیدیم که مثلا جایی به صورت پیک نیکی حرکت می کردیم و مسافرت هم به صورت پیک نیکی بود این شهید ناصر بود که بار هم به عهده می گرفت اگر فرضا یکی از دوستان خسته می شود یا به دلیلی نمی تونست اون بار رو طی بکند ناصر کسی بود که پیشتاز بود و جلودار بود و می گفت: مثلا من این کار را انجام می دهم.
خاطرم هست که در یک جایی که نزدیکای شمال بود از روی پل پیاده رد می شدیم که یکی از بچه ها خیلی به قول معروف خسته شده بود و بار هم تقریبا سنگین بود. ناصر گفت: من خودم می برم. با ملاحظه و اون روحیه اساسا از خودگذشتگی عرض کنم که تحمل می کرد و می برد، که این از خصلت های ذاتی شهید بود.
سومین، میدان داری ناصر بود. یعنی میدان دار بود، مسئولیت پذیر بود اگر قرار بود که بین یک محفلی بین یک جمعی کسی میدان دار یک قضیه باشه و جلودار باشد و مسئولیت پذیر باشد شاید ایشان پیشتاز بود. ما در مسافرت کوتاهی هم که داشتیم و 6-5 نفر بیشتر نبودیم من این خصلت ها را از آن موقع یادم می آید. شروع آشنایی ما با ایشان در او سال های ۵6-۵5 به حساب نسبت به {.....} ما بودیم دقیقا شاخص بود که این از خصلت ها ذاتی ایشان بود چون قبل از انقلاب خیلی جو، انقلابی و معنوی و مذهبی شاید نبود و این خصلت ها نشان می داد که این در کنیه خود طرف بود و نهاده شده بود و ما در آن مسافرت ایثار را از ایشون می دیدیم.
بعد از این مرحله، آشنائی ما در شروع انقلاب باز بیشتر شکل گرفت وقتی که انقلاب به حساب به اوج خودش رسید. شهید فولادی در تظاهرات حضور فعال داشت و تیمی که به هر حال به هر طریقی دور هم جمع می شدند باز مجددا در تظاهرات ها و مبارزات بر علیه شاه خیلی فعال و به هر صورت نقش مهمی در تظاهرات ها و انقلاب داشتند تا جائی که این جلسات قرآنی که از سال ۵۶ بود باز جلسات قرآنی و نهج البلاغه شروع شده بود و خیلی از شهیدان هم که حالا من اسمشان را می برم جزء آن عزیزان اول جلسه بودند که این ادامه پیدا کرد.
بعد از پیروزی انقلاب یک مدت کوتاهی آقای باهنر آن جلسه را اداره می کرد و بعدش هم آقای موذن زاده و آقای ناصر دیگر کشیده شد به جلسات و می آمد و نقش فعالی هم در جلسات داشت و در جلسات قرآنی که بیش از ۱5-۱0 نفری نبودیم، موضوع کاری مطرح می شد که هر کسی موضوع قرآنی را می گرفت مثلا بعضی ها صبر را می گرفتند عنوان واژه صبر، دو نفری، یک نفری می بایست روی قرآن کار می کردند. تفسیر قرآن و یک موضوع روائی و مقاله کوچک در آن جلسه مطرح می کردند که مثلا واژه صبر چقدر در قرآن آمده و در کجاها مطرح شده و خلاصه پیرامونش تحقیقاتی می کردند که فوق العاده هم مفید بود. در این جلسات خیلی از بچه ها آیه گرفتند از جمله من الان یادم می آید ناصر روی کلمه ابرار کار کرده بود و رفته بود از قرآن کلمه ابرار را درآورده بود که در قرآن چند تا آیه، واژه ابرار دارد.
در مرحله بعد از پیروزی انقلاب، جریانات سیاسی توی منطقه خیلی حاد شده بود دیگه همین جریانات بنی صدر و لیبرال ها و حزب جمهوری اسلامی، خب بله تنور بسیار داغی داشت در اون موقع مخصوصا جوانانی دانشگاهی و دانشجویان که به هر حال تازه می خواستند در فضای سیاسی مملکتشان نقش فعالی را ایفا بکنند لذا این بحث ها توی جلسات مطرح می شد یعنی این جدال هایی که بین خود بچه ها صورت می گرفت یک جدال های سازنده ای بود و تخریبی نبود یا چالشی که صورت می گرفت چالشی سازنده بود یعنی در جهت مثبت و در جهت آگاه کردن به حساب طرفین بود و آگاهی سیاسی افراد را بیشتر می کرد.
برای تایید این مطلب شما می بینید که بعد از آن در جنگ هم مشترکات با هم داشتند یعنی همان افرادی مثلا در جلسات یک اختلافاتی و سلیقه های از لحاظ سیاسی داشتند به مرور این ها مشترکاتی معنوی پیدا می کردند هم در جنگ هم در رزم تن به تن و شونه به شونه بعضی وقت ها مبارزه می کردند در حالی که مثلا در جلسات، اختلافات سیاسی بود که این جدل ها و چالش ها سازندگی سیاسی ایجاد کرده بود.
جالب که این جا بگم که بحث به حساب سیاسی که مطرح می شد حتی ایشان که درجه ابرار را طرح کرده بود مصداقش هم آورده بود که نمونه مصداقش شهید بهشتی هست که ایشان مصداق صادق کلمه ابرار هست آن موقع خب خیلی اتهامات بر علیه دکتر بهشتی بود که حالا من به هر حال یادی از شهیدان این جلسه بکنیم بعضا دست اندرکار این جلسات هم بودند مثل شهید بزرگوار شهید علی ایرانمنش و شهید محمدعلی فتحعلی شاهی، شهید گرانقدر علی آقا ماهانی و شهیدان نامدار محمدی که این دو برادر هم مخصوصا در شروع جلسات در سال ۵۶ این دو نفر خیلی نقش فعال برای تشکیل جلسات قرآنی داشتند که خب بعدش هم در ارائه جلسات که در اوائل انقلاب بود حضور فعال داشتند.
شهید ناصر فولادی که در این جلسات می توانم بگویم که در یک مقطع خاصی ناصر نقش فعال و پرکاری رو در جلسات داشت یعنی با بعضی موضوعات کار می کرد و می رفت تحقیق می کرد، مطالعه می کرد، تفسیر علامه طباطبایی رو پیدا می کرد می خواند بعد توی جلسه می آمد مطرح می کرد و کار می کرد تا این که این آشنایی و این دوستی روز به روز تحکیم تر می شد به دلیل مبارزه انقلاب و گردان هایی که در انقلاب به وجود آمد از جمله در جنگ وقتی که جنگ شروع شد این تیم هرکسی بر اساس وظیفه خودش رفت برای حضور در جبهه ها حالا فردی یا جمعی یا به هر نحوی هر کسی رفت در سنگر جدیدی و احساس می کرد باید وظیفه انجام بدهد.
این حضور هم حضوری با آگاهی و شناخت بود. حتی در اون مقطعی که در اوایل جنگ بود و عرض کنم که خیلی بسیجی مطرح نبود. دیگه اوائل جنگ، در جبهه های جنگ خیلی محدودیت بود از لحاظ نیروی انسانی و امکانات و لذا چون بچه ها با آگاهی و شناخت پیش می رفتند و با تحلیلی که روی انقلاب داشتند لذا خودشان پیشتاز بودند و جلودار بودند و از جمله خود ناصر که یک مرحله رفته بود به سومار که به نظر من برگشت از سومار یک روند تکاملی و رشد معنوی ایشان پیدا کرده بود.
یعنی اگر ما انقلاب را، حال شروع پیروزی انقلاب را جلسات قرآنی مرحله اول که همان موقع ها هم بی نصیب نبودیم و از این قضیه مرحله دومش که خیلی تاثیر عمیق روی افکار، روی فکر، حتی نگرش به دنیا و زندگی عرض کنم و مادیات کاملا تغییر کرده بود. بعد از آمدن از سومار و شهادت شهید اخلاقی، در جلسه ای که مثلا بود ایشان به یاد شهید اخلاقی صحبت کرد و دقیقا مشخص بود که اصلا در یک وادی دیگری دارد سیر می کند و فکر می کند.
هرکدام از دوستان به هر حال به طریقی در جاهایی فعال بودند تا عرض کنم که اسفند سال ۵۹ بود، وقتی که من در سوسنگرد بودم حدود ظهر بود که عرض کنم که شهید محمدعلی ایرانمنش با من با بی سیم تماس گرفت که ما آمدیم. در تیم هم آقای فتحعلی شاهی هست با علی آقا ارجمندی و ناصر فولادی و ما چهار نفری از کرمان با ماشین به راه افتادیم و سوسنگرد آمدیم.
اون موقع محمدعلی ایرانمنش مسئول مخابرات کل جنوب بود لذا مسئولیت هم داشت از لحاظ ارتباطات و این ها و آن وقت ها هم که من سوسنگرد بودم خب تماس گرفت و گفت که می خوام ببینمت که من خودم چون تو اهواز کار داشتم، گفتم من می آیم اهواز که راه افتادم رفتم گلف که گلف محل استقرار نیروهای مردمی، بسیجی و سپاه بود و رفتیم در جمع دوستان رسیدیم که همه آقایان آمدند و نشستیم صحبتی کردیم چون من فکر می کنم ۲۶/۱۲/۵۹ اولین عملیات نظامی منظم سپاه طرح ریزی شده بود توسط سردار علی جعفری، من به دوستان گفتم من باید برگردم به شهر، فردا صبح عملیات داریم تو سوسنگرد و من باید برگردم وقتی اینا متوجه شدند که ما عملیات داریم گفتند که ما هم باید شرکت کنیم که من خب بیشتر قضایا را با شهید محمدعلی ایرانمنش مطرح کردم و ایشان گفت: خب پس ما می آییم با هم می رویم. حالا یادم نیست او تنها آمد من تنها رفتم یا آنها بعدا آمدند یا با هم سوسنگرد رفتیم.
همان بعدازظهرش ما راه افتادیم سوسنگرد رفتیم. در سوسنگرد هم به حساب برای عملیات شب آماده می شدند برای فردا صبح که 1 بعد از نصف شب، ۲ بعد از نصف شب که عملیات قرار بود شروع بشود. خب ما شب تجهیزات نظامی نداشتیم و رفتیم تو سنگر که هم سنگر به حساب ما بود و هم سنگر فرماندهی. 4-3 یا 5 نیرو جا می شد که ما با بچه ها مستقر شدیم. اینا هنوز اسلحه هم نداشتند و بی تجهیزات، همین طور از کرمان آمده بودند و ما رفتیم اسلحه هم تهیه کردیم و آقایان مستقر شدند.
جالب این جا بود که آن شب این قدر روحیه بچه ها همین 4-3 نفری، 6-5 نفری که بچه ها آنجا بودند بالا بود که من اصلا متعجب شدم که چه جوری که اینا ۲۴ ساعت بیشتر تو اهواز نیامدند (قبلش سابقه جبهه خیلی زیاد داشتند اما وقفه ای شده بود و آمدند توی سوسنگرد و ۲۴ ساعت هم هستند) چطوری مثلا با این علاقه و شوق فراوان می خواهند در عملیات نظامی شرکت کنند. فوق العاده روحیه ها بالا بود یعنی به طریقی روحیه ها بالا بود که همه به شوخی می گفتند که فلان کس فردا صبح عملیات میره یک تانک به غنیمت می گیرد و او یکی نفربر به غنیمت می گیرد و میاورد! فوق العاده روحیه ها بالا بود.
خلاصه او شب به هر نحوی بود {....} و من حالا خیلی مطالب را فراموش کردم، یادم نیست. به هر صورت آن چیزی که من تا می توانستم به یاد بیارم این بود که خلاصه او شب آماده شدیم برای عملیات، روز بعد آقایان شرکت کنند که تقسیم بندی هم شد. شهید ناصر با یک دسته از نیروها رفت، شهید ایرانمنش با خودم بود با هم بودیم و شهید فتحعلی شاهی به یک دسته دیگر رفت و علی آقا ارجمندی هم با یک دسته رفت. کلا ۴ نفر که بودند به این شکل تقسیم بندی شدند.
ساعت ۱۲ شب رفتیم برای عملیات و فردا صبح هم برگشتیم که با ۲ عملیات نظامی شروع شد که به تشریح خود عملیات نمی خوام برسم چون یک بحث دیگه ای دارد که بیشتر در رابطه با خود شهید ناصر می خواهم صحبت کنم. عملیات فوق العاده با موفقیت به انجام رسید چون اولین عملیات منظم سپاه پاسداران در جبهه بود که با حداقل شهید و حداقل ضایعات این عملیات به موفقیت کامل رسید. در صحنه عملیات من شهید ناصر را دیدم که آن موقع کلاشینکف نبود، همه ژ۳ داشتند، ژ۳ روی دوشش بود که وضع خاکی داشت با روحیه ای خیلی بالا که اگر آن موقع می گفتیم ناصر آقا یک عملیات دیگه ای باید راه بیاندازیم این قدر توان و روحیه ی جسمی داشت که می توانست یک عملیات دیگه ای را انجام دهد.
بعد ما از شهید ناصر احوال آقای ارجمندی و فتحعلی شاهی را سوال کردیم که گفت: من ارجمندی را دیدم ولی محمدرضا فتحعلی شاهی را ندیدم. به هر حال چون عملیات با موفقیت و پیروزی شیرینی بود همه یک روحیه فوق العاده بالا و با نشاط و شاداب داشتند از جمله خود ناصر که در آن صحنه عملیاتی که من شنیدم. فوق العاده با روحیه و بانشاط بود، این طور می خواهم بگویم یعنی جوری بود که روحیه دوستان یعنی ۴ نفری که در کرمان آمده بودند بقیه رزمندگان را عرض نمی کنم آن قدر خارق العاده بود که تصور می کردند که هر کسی که در این عملیات بود یک کار خارق العاده انجام داده، حالا یکی یک نفر سوار می شود می آورد به جبهه اسلام یا به تانک به هر حال تصور این بود محمدعلی فتحعلی شاهی یک همچین کاری خواهد کرد. شهید ناصر فولادی هم چنین توان و قدرت روحی و ارادی داشت که همچین نقشی بازی بکند.
عملیات فکر می کنم حدود ساعت ۱2 -۱1 همان روز ۲۶/۱۲/۵۹ تمام شد چون عملیات یک پاتک محدود بود چون عراقی ها به سوسنگرد نزدیک شده بودند و نزدیکی عراقی ها باعث شده بود شب و حتی روز خود شهر ناامنی خیلی بدی داشته باشد لذا یک تحلیل این بود که عراقی ها را به عقب بکشاند خب عملیات تمام شد و همه نیروها برگشتند به عقب و ما هم برگشتیم عقب. من در مسیر راه پیش خودم فکر می کردم که دوستانی که آمدند کدام یک شرایط نزدیک به شهادت را دارند که اولین کسی که در ذهنم بود و فکر کردم با توجه به روحیاتی که از ایشان سراغ داشتیم، شهید ناصر بود. تحلیلم این بود که به فیض شهادت خواهد رسید و در مسیری که می آمدم توی ذهنم همیشه این دور می زد تا این که آمدم توی سنگر دیدم نه هر سه نفر دوستان محمدعلی ایرانمنش، شهید ناصر و آقای ارجمندی به سلامتی برگشتند.
این قدر دوستان با روحیه ای بالا بودند که داشتند از موفقیت عملیات و پیروزی با یک نشاط و خوشحالی خوبی صحبت می کردند من همان لحظه که صحبت تمام شد نگران محمدعلی فتحعلی شاهی شدم حتی بچه ها سوال کردند محمدعلی کجاست، چون من می دانستم عملیات تمام شده و بچه ها برگشتند یک دفعه من نگران شدم نکند ایشان شهید شدند و من می بایستی گزارش بدهم لذا من چون با منطقه آشنا بودم به بچه ها گفتم من می روم دنبالش، خبری برایتان می آورم که محمدعلی چطور شده و چی شده؟!
با ماشین آمدن رفتم بیمارستان شهید چمران سوسنگرد چون عملیات تمام شده بود مجروحان و شهدا را می بردند بیمارستان که من آن جا یک صحنه بسیار غم انگیز و دردآور اما حماسی دیدم. وقتی من رفتم وارد بیمارستان شدم یک وانت از این شهیدان که آورده بودند این شهیدان که در وانت به حساب بودند به شکلی بود که بعضا بعضی شهیدان جسم سالم نداشتند، بعضی ها دستشان و پایشان، سرشان حتی صحنه ای که من دیدم مثلا روده و جگر آن ها به یک صورت متلاشی شده بود و یک خانم پرستاری که قبلا سوسنگرد مانده بود و از محاصره سوسنگرد آمده بود عرض کنم که بالای وانت ایستاده بود و داشت این ها را مرتب می کرد.
شما تصور کنید یک خانمی که از یک چیز کوچکی می ترسد، شما می بینید با این روحیه و شهامت می ایستد و شهدا را جابه جا می کند و مرتب می کند تا بتواند شهدا را شناسایی کند. این خانم داشت زار زار گریه می کرد و همین جور که گریه می کرد داشت این کار را انجام می داد. من این قدر تحت تاثیر او قرار گرفتم که وقتی رفتم داخل بیمارستان که شهیدان را ببینم که محمدعلی هست یا نه اصلا تشخیص ندادم، برگشتم یک مرتبه متوجه شدم بله من دنبال محمدعلی می گردم. رفتم بیمارستان دیدم بله محمدعلی فتحعلی شاهی به شهادت رسیده، خیلی آرام به خواب فرو رفته بود.
من این صحنه را دیدم و فوق العاده متاثر شدم و فکر می کردم در این قضیه من مسئولیت داشتم چون ایشان ۲۴ ساعت بیشتر به اهواز و منطقه نیامده بود بعدش هم خب به طریقی ارتباط پیدا کرده بود با عملیاتی که می خواست انجام بگیرد. خلاصه وقتی من برگشتم داخل مقر و سنگر دوستان وقتی قیافه ما را دیدند که ما نگران هستیم گویا متوجه شده بودند که علی شهید شده و احساس این طور شد یک صحنه از عزا در آن سنگر ایجاد شد.
اصلا برای کسی باور کردنی نبود که فتحعلی شاهی از شهداء آن عملیات باشد. وقتی صحنه عزاداری بود خدمتتان عرض کنم مصیبت در آن سنگر بود، باز خصلت ذاتی ناصر فولادی این جا خودش را نشان داد و آن میدان داری ایشان بود، کسی که احساس مسئولیت می کرد و می توانست مسئولیت را بپذیرد و ظرفیت داشت. واقعا می توانم کلمه میدان داری بگم در این قضیه، بالاخره افراد را جمع کرد و گفت آقا خود محمدعلی عاشق شهادت بود خودش می خواست به شهادت برسد ما باید نگران باشیم که چرا نتوانستیم به آن ها بپیوندیم. حالا تکلیف ما این است که به هر شکل بتوانیم مراسم خوبی برای او برگزار کنیم.
ترتیب بردن جنازه محمدعلی فتحعلی شاهی به کرمان داده شد. قطعا من می دانم در مسیر (من چون کار داشتم نتوانستم همراه آقایان باشم) چون آقایان ۴ نفر بودند و حالا سه نفر برمی گشتند قطعا در مسیر اتفاقاتی افتاده و مطمئنم یک شرایط روحی فوق العاده سختی بود که ۱5-۱4 ساعت مسافرت از اهواز به کرمان همراه یک همرزم و دوست و شفیق و نزدیک بعد از ۲۴ ساعت جنازه آن را دادند که ببرند به شهرستان و برای خانواده اش می بردند که این فوق العاده سنگین بود.
من فکر می کنم در مراحل رشد تکامل روحی شهید ناصر فولادی این مرحله دوم یا سوم تکامل روحی او بود یعنی مرحله اول انقلاب که همه ما متاثر از انقلاب شدیم و دوم حضورشان در سومار و تاثیر عمیقی که عملیات شهید محمود اخلاقی رویشان گذاشته بود و من فکر می کنم حرکت بعدی این حرکت بود که خیلی تاثیر روی تیم گذاشت حتی محمدعلی ایرانمنش و دیگر دوستان حتی خود ناصر فولادی اصلا این مرحله دیگری از رشد روحیه ایشان بود.
خاطره ی بعدی مصداق خوش قلبی و رئوفی شهید بود. خب من هر چند وقت یکبار از جبهه برمی گشتیم. یک دفعه که برگشتیم خیلی مریض و بستری شدم و آن شبی که ناصر آمد پیش من ۴۰ درجه تب داشتم و ناصر روزه بود آمد عیادت ما و در کنار بستر ما نشست. خلاصه صحبت های متفرقه و از جاهای دیگر صحبت شد به طوری که من بعدا چون تب زیاد داشتم حرف های ایشان را متوجه نمی شدم و من خواب رفتم و والده من در کنار من بود و رسیدگی می کرد. ناصر هم در کنار من خواب رفته بود تا ساعت ۱1-۱0 شب. والده من می دانست که ایشان روزه دارند و تدارک دیده بود برای افطاری خلاصه دلش نیامده بود که بیدارش کند تا ساعت ۱1-۱0 شب خواب رفته بود.
یعنی ایشان از ساعت ۲ بعدازظهر که پیش من آمده بود در کنار ما ماند تا به یک طریقی روحیه به ما بده و عیادت ما آمده و این نشان دهنده این بود که واقعا در دوستی و رفاقت چیزی کم نمی گذاشت یعنی واقعا آدمی بود که ارتباط خوب برقرار می کرد و می توانست میدان داری و مسئولیت پذیری و از خودگذشتگی نشان بدهد. من فکر می کنم که این مدت کوتاهی که من توفیق دوستی با ایشان داشتم این سه تا خصلت ذاتی که من در مواردی عینا با ایشان برخورد داشتم و در ایشان دیدم را نام ببرم. به هر حال این یک مورد بود از جنبه دوستی و مهربانی که ایشان داشتند. به طور خلاصه من می توانم سه خصلت ذاتی شهید را نام ببرم که هر کدامش را در عمل دیدیم اول از خودگذشتگی و ایثار بود، دوم مهربانی و ظرافت و صمیمیتی که ایشان داشت و سوم همان میدان داری و مسئولیت پذیری ایشان بود.
من احساسم این بود که این سه خصلت از خصلت های ذاتی ایشان بود که خب در بحران های انقلاب دیده شد و می توانست میدان نمایش خصلت های خوب و ذاتی که ایشان داشت نشان داده بشه خب دیگر دوستان هم از این بهره زیادی می گرفتند اما خصلت های اکتسابی که ایشان داشت یعنی در دوران انقلاب وقتی که به حساب آتش فشان انقلاب صورت گرفت و موج این آتشفشان همه جوانان عاشق و پاک را جذب خودش کرده بود یعنی نسل انقلاب شکل گرفت ناصر و هم دوستان یا جوانانی که در آن مقطع بودند یک سری خصلت های اکتسابی این انقلاب را پیدا می کردند.
از جمله خصوصیت اکتسابی که ناصر پیدا کرده بود این بود که در مسائل عمیق فکر می کرد اولا بی توجه نبود و حتی اتفاقی می افتاد فکر می کرد یعنی عمیق فکر می کرد و سطحی و تبلیغاتی و شعاری با مسائل برخورد نمی کرد. از جمله خصوصیاتی که ایشان داشت این بود که خیلی معتقد بود یعنی به اعتقاداتش خیلی پای بند بود و واقعا می شد گفت یک حزب اللهی واقعی بود و یکی از خصوصیات جدی ایشان همان حزب اللهی بودن ایشان بود. عینیتش دفاع از شهید بهشتی و خب جمهوری اسلامی یا عرض کنم رفتار و اعمالی که ما امروز در جامعه از حزب اللهی می بینیم می دانیم ایشان فی الواقع در عمل داشت و مشهور به این بود و استشهار به این بود که ناصر فولادی آدم حزب اللهی است که این را از انقلاب گرفته بود، از جنگ و اتفاقات و حماسه ها و حوادثی که در انقلاب صورت می گرفت. جوان ها به شکلی در این انقلاب تربیت شده بودند و ناصر از جمله کسانی بود که در این زمان خوب توانسته بود نقش خود را ایفا کند.
دوم خط امامی بودن ایشان بود هر چند در آن مقطع خیلی خط امام مطرح نبود اما حرکت و روند ایشان در جهتی بود که نمایان بود ایشان خط امامی هستند که خود منجر به تسخیر لانه جاسوسی شد و مشخص شد که این خصلت، خصلت درستی بوده و به هر حال تشخیص ایشان یک تشخیص درستی بوده و با آگاهی بوده. در بحث های دوستانه که در جلسات می شد هم به طریقی از مباحث استفاده می بردند و ناصر از جمله کسانی بود که واقعا توی این جلسات محور بود.
سومین خصلتی که از لحاظ فکری کسب کرده بود و به طور عملی پایبندش بود، ولایت فقیه را قبول کرده بود یعنی ولایت فقیه را مطالعه می کرد. می فهمید که در حکومت الهی اعمالی که انسان انجام می دهد حتی اعمال روزمره اش می تواند ثواب داشته باشد و اعتقاد راسخ به روحانیت مبارز و اصیل داشت و هم چنین ولایت فقیه و این را هم در جلسات و بحث ها داشت و هم در عمل و رفتارش. کسانی که با ایشان نزدیک بودند و ارتباط فکری داشتند دقیقا می توانستند در ایشان ببینند.
نکته ی بارز دیگری که در ایشان شاخص شده بود این بود که شدیدا با ظلم و بی عدالتی رابطه تلخی داشت یعنی جنگ فقر و غنا را ایشان با جدیت در عمل پیاده می کرد و هم اعتقادات فکریش بود. حتی در مقطعی که به عنوان بخشدار جبال بارز بود، کمک کرده بود به خصلت ایشان که بتونه به یک طریقی نشان داده بشه آن محدودیت هایی که از مردم می دید یا ظلم هایی که از خوانین دیده بود این باعث می شد که این شهید این تفکری که نسبت به بی عدالتی و جنگ بین اغنیا و فقر و تبعیض احساس می کرد و عملا به چشم خودش می دید بی تاثیر نبود به این افراد.
چون هر کدام از پیش از انقلاب بلند شده بودند با انقلاب به شیوه آگاهی نگاه کرده بودند لذا با حضور در جبهه ها هم چنین احساسی داشتند و اگر احساس می کردند باید مثلا در جبهه ها حضور پیدا کنند واقعا سراسیمه و بدون درک ایشان حضور پیدا می کردند خب این از خصلت های خوب و بارز ایشان بود به دلیل همین شناخت و آگاهی بود که نسبت به اسلام و انقلاب و وقایعی که اتفاق می افتاد لذا در صدد خودسازی خودش بود و سعی می کرد روز به روز وضعیت خودش را بهتر و بهتر بکند و روز به روز به قرب الهی و نزدیکی خدا برسد.
من جمع بندی که می توانم از خصلت های ذاتی که عرض کردم بکنم، این است که هر کدام از وقایع باعث شد یک سیر تکامل و رشد فکری و معنوی پیدا بکند که مرحله آخری همان وقایع سوسنگرد و شهید محمدعلی فتحعلی شاهی و جریان بعدی که اتفاق افتاد که ایشان در عملیات خرمشهر به شهادت رسیدند.
وقتی من خبر شهادت ایشان را شنیدم در سنگر بودم که آقای مؤذن زاده و آقای ایرانمنش آمدند و به من گفتند که ناصر به شهادت رسیده. به هر حال و به هر شکل من خودم را آماده کرده بودم و سعادت داشتم در تشییع جنازه ایشان شرکت کنم و آمدم شرکت کردم و در پایان این را می خواهم بگویم به هر حال تقدیر و سرنوشت این بود که یک عده ای به شهادت برسند و یک عده ای در امتحانات بعدی زنده بمانند مهم آن است که نسل انقلاب و نسلی که در جنگ بودند به یک طریقی بتوانند ارزش ها را سینه به سینه، نسل به نسل از طریق نوشتن کتاب و نوار به نسل بعدی برسانند و این کار بسیار خوب و ارزشمندی است که دوستان خوب در کرمان شروع کردند. ان شاء الله خیر و برکت خدا به انسان بدهند. این کارها می تواند سنگ بنای مهم و محکمی باشد که ان شاء الله ارزش های مقدس را به نسل های بعدی منتقل کرد.
- در ارتباط با تسخیر لانه جاسوسی که شهید ناصر فولادی نقش داشتند بیان بفرمایید؟
* با توجه به تفکری که ایشان در جریانات سیاسی داشتند و بعد از حضورشان در تسخیر لانه جاسوسی ایشان بعد از آن هم دست از مبارزه سیاسی برنداشتند. در جهت افشاگری خط لیبرالی و اتفاقاتی که در لانه جاسوسی صورت گرفته بود، مدارکی در آن جا بود که ایشان می آورد و آن را در سطح خیلی وسیع توزیع می کرد و من خودم عمل می کردم که این خیلی کمک می کرد، در سطح مدارس در سطح خیلی وسیعی این اعلامیه ها و انتشاراتی که در سطح لانه جاسوسی توسط دانشجویان تهیه می شد در سطح کرمان پخش شد و این خیلی کمک می کرد در جهت افشاگری اطلاعات و اتفاقات و خیانت هایی که در جریانات سیاسی کشور در ارتباط با لانه جاسوسی داشتند و نقش ناصر در کرمان خیلی پررنگ بود و مهم.
- بفرمایید ایشان از لحاظ معنوی و عرفانی چه خصوصیاتی داشتند؟
* عرض کنم که ایشان به دنبال خودسازی بود. سعی می کرد که روندی پیدا کند که به مقصد مطلوب که همان شهادت بود خود را برساند که رساند. همواره پر تلاش بود تا ضعف و قوت های خودش را پیدا کند تا بر قوت های خودش تاکید و ضعف ها را به هر طریقی برطرف کند. واقعا ما به عینه می دیدیم که ایشان خیلی موضع داشت با غیبت کردن، فوق العاده مخالف بود و در جلسات و بحث هایی که خصوصی صورت می گرفت حتی در آن جلسه اگر غیبتی صورت می گرفت سعی می کرد در آن جلسه از غیبت جلوگیری کند یا اگر نمی توانست به یک طریقی از قضیه در می رفت تا در جلسه حضور نداشته باشد. لذا این خصلت شاخص و بارز ایشان بود که سعی می کرد بتوانه رعایت کنه.
دوم این که من یادم هست که ایشان همواره سعی می کرد روزه بگیرد و در مواقعی ما می دیدیم که ایشان روزه داره در حالی که ماه رمضان نبود. ایشان سعی می کرد به حساب با روزه بودن و از طریق روزه و اعمال عبادی که انجام می داد، ارتباط با خدا انجام بدهد.
مورد سوم این بود که همواره کارهای سخت را پذیرا بود به دلیل این که بتواند در مقابل مشکلات و سختی ها خودش را بسازد و روحیه خودش را محکم بکند لذا همواره سعی می کرد با توجه به آن خصلت ذاتی خودش که میدان داری و مسئولیت پذیری بود سعی می کرد این جا هم به طریقی مسئولیت های سخت و مشکلات و بارای سنگین دیگران را تحمل کند تا بتواند در جهت خودسازی خودش کمک بکند.
- بفرمایید شهید فولادی چه توصیه های عبادی و عرفانی به شما یا دیگر دوستانشان داشتند؟
* عرض کنم که همواره از لحاظ فکری و در عملش هم چنین بود که توصیه می کرد که پیرو روحانیت باشند دوستان، خط سیاسی همان خط امام، خط حق و صراط مستقیم، خط اساسی و درست اسلام است و همواره به هر طریقی می توانستند در محافل به دوستان تاکید می کردند که خط صراط مستقیم، خط امام و خط حاکمیت و روحانیت مبارز و ولایت فقیه و خط اسلام مورد تاکید ایشان بود. از طرفی هم در عمل و هم بحث همان ساده زیستی را مطرح می کردند.
واقعا تا آن جا که امکان داشت سعی داشت با محرومان دمخور باشد و حتی الامکان سعی می کرد در جلساتی که حالا اگر پذیرایی خیلی مفصل بشود سعی می کرد که شرکت نکند یا حتی یادم می آید یک جلسه ای داشتیم حالا یک مقداری هم پذیرایی مفصل بود، معترض شد. خیلی هم محترمانه و با رعایت اخلاق که ما باید سعی کنیم از تجملات و تشریفات با توجه به این که مردم مشکل دارند و یا عرض کنم محرومینی هستند که به نان شب محتاجند ما نباید همچین تشریفات و سفرهایی داشته باشیم خوب این خیلی جالب بود و تا آن موقع که من یادم هست که ما با هم ارتباط داشتیم این را حفظ می کرد و سعی می کرد که با حداقل زندگی امرار و معاش خودش را انجام بدهد و قناعت داشته باشد.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
07 ارديبهشت 1403 / 17 شوال 1445 / 2024-Apr-26
شهدای امروز
سيداحمد آردي تفتي
علي اكبر محمدي ثاني
علي مقدس پور
جليل ملك پور
عبدالله ماهر
مهدي بيات
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll