شهید سیداحمد آردی در تاریخ دوم آذر ماه ۱۳۴۲ در خانواده مذهبی که به دلیل فشار اقتصادی و جو حاکم نظام شاهنشاهی از ایران هجرت به کشور اسلامی پاکستان کرده بودند در کراچی به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در آن جا گذراند. سه سال بیش تر نداشت که همراه پسر و مادر و خواهر کوچک تر خود برای سفر زیارتی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و سایر امامان مدفون در کشور عراق عازم آن کشور شدند و سپس به همراه والدین خود عازم ایران و یزد شدند.
برای تحصیلات ابتدایی به ایران بازگشته و در دبستان امام خمینی (ره) که به دبستان شاهپور معروف بود رفت. هم زمان با پیروزی انقلاب تحصیلات راهنمایی خود را در مدرسه راهنمایی امام خمینی (ره) و تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان شهید سیدمحمد جعفری ادامه داد.
در زمان تحصیلات خود در دبیرستان چندین بار عازم جبهه شد و در عملیات فتح خرمشهر شرکت نموده بود. شهید پس از عملیات مدت ها در صف تلفن ایستاده بود تا خبر پیروزی سربازان اسلام را به مادرش بدهد.
شهید در مدت عمر کوتاهی که داشت در سازمان ها و نهادهای انقلابی هم چون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهادسازندگی، ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ، کمیته فرهنگی آموزش و پرورش و انجمن اسلامی مدرسه و دبیرستان فعالیت چشمگیری داشت.
شهید یکی از افرادی بود که انقلاب را به مردم تفت معرفی نمودند و حضرت امام را معرفی نمودند به طوری که بارها توسط عناصر نسبتا مخالف نظام مورد توهین و حتی تهدید قرار گرفته بودند.
سیداحمد در خانه خیلی حساسیت عجیبی نسبت به اخلاق و رفتار و چگونگی معاشرت و رفت و آمدها نشان می داد به طوری که حتی در یکی از مواردی که جبهه بود نامه هایی که می داد از حفظ حجاب صحبت می کرد. از خواهران خود خیلی تقاضا می کردکه حجاب شان را حفظ کنند نه این که برای ریا باشد و نه این که برای احترام بلکه برای این که دستور موکد اسلام است و واجب.
شهید در چگونگی پوشیدن لباس برادران خود نیز حساسیت نشان می داد به طوری که می گفت سعی کنید لباس خود را روی شلوار بیندازید و در چگونگی راه رفتن و هم چنان چگونگی مطالعه کتاب حساسیت داشت به طوری که یکی از برادران او برای مطالعه کتاب مشکل داشت به او اصرار داشت که جالب تر بنشیند که بعدا متوجه شد که او احتیاج به عینک دارد.
شهید خیلی اصرار داشت که نماز را به جماعت برگزار کنند چون جماعت را پشتوانه ولایت و روحانیت می دانست. خود شهید چنان رفتاری داشت که بعد از شهادت او در محله، افراد که برای تسلی خاطر خانواده آن شهید به منزل پدر آن شهید می آمدند از حسن اخلاق و برخورد او صحبت می کردند.
استاد او که خود از اساتید قرآن بود (مازارچی) در احوالات شهید چنین می گفت: من روزی برای نماز در مسجد دانشگاه رفتم که جمعیت نسبتا کمی بود. سیداحمد رو به من کرد و با تندی به من گفت: این ها همه اش تقصیر شماست اگر شما از دانشجویان می خواستید حتما قبول می کردند و در نماز جماعت شرکت می کردند.
یکی دیگر از نمونه های رفتاری شهید این بود که در زمان های اول انقلاب که شهید روزنامه های جمهوری اسلامی را می فروخت، خواهرش برای خرید کارت پستال می رود و خیلی عادی می گوید: آقا پولش را ندارم بعدا می آورم که شهید می گوید که اشکال ندارد. بعدا که شهید به خانه برمی گردد خواهرش به او می گوید که فهمیدی چه کسی بود که امروز از تو کارت پستال خرید؟ گفت: نه مگر که بوده؟ خواهرش گفت: من بودم! تو حتی نگاه نکردی ببینی که بوده است! این گونه بود که چشمان خود را از نامحرم بسته بود. حتی در کوچه و بازار به خواهر خویش هم اعتنا نمی کرد که نکند غریبه و بیگانه باشد.
شهید بانی تشکیل جلسه قرآن دوشنبه شب های مکتب الهدی شهرستان تفت بود. همکاری با بنیاد شهید در بزرگداشت مقام شهدا و انجمن، مراسم دعای توسل در منزل و خانواده های آن ها در تفت و حومه و چنان چه مداحی نبود خود شهید دعا را می خواند و مداحی می کرد. شهید در خلوت خود آن چه را داشت که دیگران نمی دانستند و بعد از زبان دوستان وی و استادان دانشگاه وی از چگونگی خلوت او با خدای خود و بزرگداشت ماه های رجب و شعبان و روزه گرفتن او در دانشگاه مطلع شدند.
شهید یکی از افرادی بود که در اوایل انقلاب همراه با شهید سیدابوالفضل میراب تدارک راهپیمایی های خیابانی در تفت را انجام می داد و با پخش اعلامیه و فروش کتاب های مذهبی و روزنامه های منتشر شده در آن زمان مردم را از چگونگی پیشرفت انقلاب در تفت آگاه می ساخت.
سیداحمد بعد از پیروزی انقلاب همگام با دانشجویان که به دستور حضرت امام برای پیشبرد نهضت سوادآموزی در تفت فعالیت داشتند هم چون شهید دیانت و همراه او همکاری جدی داشت. در ضمن با شروع جنگ تحمیلی به فرمان امام مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین همگام با دیگر همرزمان عضو فعال بسیج شد و با سن کمی که داشت می خواست در جبهه شرکت کند که عمال حزب مجاهدین خلق از حضور ایشان جلوگیری به عمل می آوردند.
شهید طبق هدفی که داشت در ستاد پشتیبانی جنگ و همکاری با جهادسازندگی در پشت جبهه فعالیت می داشت. سیداحمد در زمان تحصیل نیز با همکاری با اداره آموزش و پرورش و کمیته فرهنگی در نشر و رساندن پیام شهیدان به نونهالان و دانش آموزان فعالیت داشتند و با شرکت در اردوهای سیاحتی و زیارتی همراه با دانش آموزان در تبلیغ برای اسلام و راه امام و شهیدان می کرد.
شهید علاوه بر حضور در اجتماع و انجام فعالیت های مربوط به جبهه و جنگ در راستای رساندن پیام انقلاب به زبان دیگری به مردم عامی با گروه نمایشی سپاه همکاری داشتند و در نمایشنامه هایی که در سپاه اجرا شد نقش آفرینی می کرد.
شهید برای تبلیغ در روستاها حتی در کوچک ترین و دورترین روستاها دریغ نمی ورزید و با بردن پوسترها و پارچه هایی که نوشته شده از سخنان مقامات کشور بود در آن جاها هم فعالیت داشت.
وي در سال تحصيلي 65-1364 در مركز تربيت معلم شهيد پاكنژاد در رشته آموزش ابتدايي پذيرفته شد و ثبت نام نمود ولي به علت حضور مداوم در جبهه نتوانست در امتحانات پايان ترم شركت كند و در آخرين اعزام در تاريخ 31 فروردين ماه 1365 به همراه جمعي از دانشجويان تربيت معلم به جبهه رفت و در بحراني ترين شرايط جنگي به همراه همرزمانش در خط مقدم جزيره مجنون حضور يافت. او و همرزمانش آن چنان مردانه و استوار مقاومت كردند كه اعجاب دنيا را برانگيختند. وي سرانجام پس از 7 روز حضور در جبهه در تاريخ 1365/2/7 بر اثر اصابت تركش خمپاره بر سرش همچون مولايش حضرت علي(ع) مظلومانه به شهادت رسيد.
شهید متاسفانه از خود آثاری به جا نگذاشته است و وصیت نامه های قبلی خود را از بین برده بود و این دفعه آخر وقتی برای نوشتن وصیت نامه نداشت زیرا از اعزام او تا شهادتش هفت روز بیش تر نگذشته بود ولی شهید از خود دفتر خاطراتی دارد که برای حفظ آثار او نگهداری شده است.
02 آذر 1403 / 20 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-22