در بیست و پنجمین روز شهریور ماه سال 1346(ه.ش) در خانواده ای متدین و مذهبی در شهر کوچک حاشیه کویر آران دیده به جهان گشود نامش را حسین نهادند به آن امید که گام در راه مقدس مولایش حسین بن علی(ع) گذارده زندگی کند و با عزت و افتخار بمیرد. دوران طفولیت را نه چندان آرام و بی دردسر گه پنجه پنجه بیماری های گوناگون و سخت و خطرناک سپری نمود. در 6 سالگی پایه دبستان نهاد و تحصیلات ابتدایی را با موفقیت کامل سپری نمود. با شروع انقلاب اسلامی که مصادف بود با اولین سال تحصیلش در دوره راهنمایی او نیز علارغم سن کمش همراه موج خروشان امت قهرمان فعالانه در جریان انقلاب شرکت می جوید. با ورود به دبیرستان او که اکنون به علت شرکت فعال در تاسیس انجمن اسلامی کتابخانه و فعالیت های مذهبی فرهنگی و هنری در مدرسه و موفقیت تحصیلی به عنوان دانش آموز نمونه ای شناخته شده است همچنان در قالب نهاد مقدس انجمن اسلامی به فعالیت می پردازد. با شروع جنگ تحمیلی آتش عشق حضور در جبهه های نبرد در درونش زبانه می کشد اما برخلاف تلاش فراوانش به علت سن کم و جثه ضعیفش از رفتن او به جبهه ممانعت به عمل می آید اما بالاخره در خردادماه سال 1362 بعد از سپری کردن دوره آموزش موفق به حضور در جبهه های نبرد با منافقین و گروهک های ضد انقلاب در ناحیه سنندج می گردد. او که در این ماموریت در قالب گروه ضربت به نبرد مشغول است یکبار از ناحیه سر مجروح می شود اما علیرغم اصرار مسئولین درمان منطقه جنگی بعد از چند روز استراحت مجددا به منطقه نبرد باز می گردد. بعد از پایان این ماموریت بیش از چند ماهی در کلاس و مدرسه ماندگار نمی شود و عشق حضور او را در اسفند ماه همان سال به جبهه های نبرد جنوب می کشاند بعد از این ماموریت هفت ماهه او که اکنون در سال چهارم دبیرستان مشغول به تحصیل است چند ماهی را در سنگر مدرسه سپری نمود و مجددا در اسفند ماه سال 1363 به جبهه های نبرد می شتابد این بار در عملیات – شرکت نمود و د رکنار رود دجله از ناحیه ساق پا مجروح گشته و چهت مداوا به پشت جبهه اعزام میگردد. بعد از اتمام تحصیلات دبیرستان در کنکور ورودی دانشگاه شرکت نموده و همزمان در دانشگاه امام صادق(ع)، دانشگاه صنعتی امیرکبیر و تربیت معلم پذیرفته می شود اما به دلیل نیاز کشور اسلامی در آن برهه از زمان به نیروهای متعهد و متخصص در رشته های فنی و صنعتی ادامه تحصیل در رشته مهندسی نساجی را ترجیح می دهد. هنوز بیش از چند روز از حضورش در دانشگاه نمی گذرد که به علت یک سانحه تصادف چشم راستش را از دست می دهد این سانحه هرچند نمی تواند در اراده و همت و روحیه والایش خللی وارد آورد اما او ناچار است برای مدت مدیدی از میعادگاه عاشقان یعنی صحنه نبرد با دشمن دور بماند و این در حالی است که شهادت یاران و دوستانش چون شهید نعمت الله خانی و دانشجوی شهید عباسعلی فینی زاده پرنده روحش را بی قرارتر ساخته و اراده اش را در ادامه راهش مصمم تر. در هر حال او نابینایی یک چشم را مانع بزرگی درادامه راهش نمی داند و مجددا در فروردین ماه 1365 به جبهه باز میگردد و در کنار دیگر همرزمان و یارانش در مامن عاشقان آرامش دوباره را باز میابد. بعد از اتمام این ماموریت 6 ماهه با اصرار فراوان دوستان و خانواده اش به دانشگاه باز می گردد اما حقیقت این است که روح تشنه و بی قرارش جز با وصال دوست آرام نخواهد یافت آری عروج خونبار یاران و همرزمانش آتش درونش را بیش از پیش شعله ور و روح پاکش را از همیشه مهیاتر ساخته است و اینبار تنها چند روز مانده به عملیات خود را به دوستان و همرزمانش در گردان امام محمدباقر(ع) از لشکر امام حسین(ع) رسانده و بالاخره در نیمه شب چهاردهمین روز از دی ماه 1365 در عملیات کربلای 4 حسین نیز ندای ارجعی الی ربک پروردگارش را لبیک گفته و سوار بر امواج خروشان اروند در زمره بندگان خاص خداوند در آمده در جنت مأوی گرفت.
16 دي 1403 / 5 رجب 1446 / 2025-Jan-05