Menu
صفحه اول
|
اخبار
|
جستجوي شهدا
|
توليدات كنگره
|
درباره ما
|
ارتباط با ما
|
علي اسفندياري
نام پدر :
حسين
دانشگاه :
فردوسي مشهد
مقطع تحصيلي :
كارشناسي
رشته تحصيلي :
الهيات
مكان تولد :
مشهد (خراسان رضوي)
تاريخ تولد :
1341/04/09
تاريخ شهادت :
1365/10/04
مكان شهادت :
شلمچه
عمليات :
كربلاي 4
زندگي نامه
خاطرات
وصيت نامه
آثار
نامه
اسناد شهيد
عكس
صوت و فيلم
خاطرات همرزم شهيد علي اسفندياري
راوي :
همرزم شهيد
دوران زندگی شهید اسفندیاری را می توان به سه دوره تقسیم کرد: یک دوره قبل از انقلاب و دوره انقلاب و دوره ی بعد از انقلاب.
در دوره ی قبل انقلاب با توجه به این که سن شهید کم بود و دوره ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را باید طی می کرد و با توجه به مذهبی بودن خانواده، او را به مدارس دینی فرستادند و بعد از طی این دوران وارد دانشسرا می شود و ایشان در قوچان بودند که درست مصادف می شود به بحبوهه انقلاب و فعالیت های خود را از آن جا آغاز می کند.
در روستاها و بین مردم کارهای فرهنگی ضدرژیم انجام می دادند و سپس به مشهد می آیند و به راهپیمایی های داخل مشهد می پیوندد و بعد از پیروزی انقلاب ایشان وارد دانشگاه فردوسی می شود و رشته الهیات می خوانند که مصادف می شود با اوایل جنگ و تشکیل بسیج که آشنایی ما هم از همین طریق شکل گرفت.
فعالیت های ایشان در مسجد و در بسیج را می توان به راهنمایی جوانان و کار کردن روی عقاید و معنویات بچه ها نام برد و در همین حال به جبهه هم در رفت و آمد بود.
بیش ترین فعالیت های علی با توجه به سن ایشان از انقلاب شروع و تا شهادت ایشان ادامه داشت. طرز فکر شهید از روی وصیت نامه ایشان کاملا محسوس است و او عجیب به ولایت فقیه اعتقاد خاصی داشت و ملاک اصلی ایشان هم بود و هیچ وقت از محوریت دین بیرون نمی رفتند.
اوایل که بسیج تشکیل شد خیلی سازماندهی شده نبود و ما فقط تمرکز خود را برای اعزام نیرو به جبهه گذاشته بودیم چون در آن حال اوایل جنگ بود و در آن زمان ما هر شب در مسجد کلاس داشتیم. در زمان قبل جنگ، کلاس های ورزشی، احکام و عقاید، کلاس های فرهنگی، مذهبی. در این فعالیت ها علی آقا حرف اول را می زد و بچه ها همه به ایشان علاقه ی خاصی داشتند و صحبت های شیرینی می گفتند و در کل استاد همه ی بچه ها بود و حرف او خریدار داشت چون حرفی را که می گفت اول خودش به آن عمل می کرد.
نماز اول وقت را همیشه توصیه می کرد و همیشه نماز جماعت را سر وقت به پا می کرد و ما برای نماز جمعه برنامه های خاصی داشتیم. صبح جمعه به ورزش و ظهر به نماز و خطبه اختصاص داشت.
پای ما از سال ۶۱ به جبهه باز شد و از مرحله ی دوم ما با هم بودیم که مصادف شده بود با عملیات کربلای یک و ما نیرویی بودیم که اعزام شدیم و بعد نیروی تخصصی شدیم. به دیدبانی احضار شدیم و ضمن یک دوره ی آموزش دیدبانی در ۴۵ روز و در همان لحظه عراق، مهران را گرفت و ما از آن جا اعزام شدیم به ایلام و مهران برای پاک سازی محل و دور کردن دشمن.
پس از پایان عملیات ما به یک مرخصی ده روزه آمدیم و بعد در این مرخصی که آمدیم فرماندهان هم همراه ما بودند و تمام نیروها به مرخصی رفتند و شهید اسفندیاری را سرپرست خرج کردیم که گفتیم: هر چه قدر می خواهی خرج کن و بعد ما پول را به علی دادیم که علی گفت: نه اول پول را بدهید و بعد از خرج، آخر کار اگر اضافه آمد من برمی گردانم و در غیر این صورت که هیچی.
پول ها را جمع کرد و یک لیست درست کرد و هر چه نیاز داشتیم می خرید و با نظم خاصی این کار را انجام می داد تا رسیدیم به تهران و توقف که در آن جا رفتیم به بهشت زهرا و بعد که برگشتیم منطقه، حساب و کتاب کرد و پول های اضافه را تا قرون آخر پس داد. حساب و کتاب اش بسیار دقیق و منظم بود. موقع نماز، نمازها برقرار می شد.
وقتی که ما برای عملیات وارد منطقه شدیم چند نفر رفتیم برای شناسایی منطقه و عملیات و کارهایی که مربوط به دیده بانی می شد را انجام دادیم و در چندین روزی که آن جا و به دور از بچه ها بودیم علی کوچک ترین فرصتی که به دست می آورد می نشست قرآن و مفاتیح می خواند و خیلی عجیب به این دو علاقه داشت و سر وقت هر روز دعاهای مربوط به همان روز را می خواند.
ما برای شنا و استحمام به کنار رودخانه رفتیم و علی رو کرد به سوی فرمانده دیده بانی که باقی مانده پول خود را نمی گرفت که او آن را با اصرار برگرداند و در آخر علی گفت: در پایان عملیات معلوم نیست که چه کسی شهید شود ولی بیایید یک عهدی ببندیم که هر که شهید شد دیگر دوستان را در قیامت شفاعت کند. این را گفت و بچه ها در آن روز با یکدیگر عهد بستند و این گذشت و پس از عملیات از جمع دوستان فقط من و فرمانده دیده بانی باقی ماندیم و بقیه همگی شهید شدند و واقعا من ایمان آوردم که شهادت لیاقت می خواهد و باید انسان پایبند و متعهد به دین باشد هم چون شهدا.
بارزترین بعد شخصیتی علی این بود که با همه ی افراد رابطه خوبی برقرار می کرد چه افراد عادی و چه متخصص و همیشه روابط تنگاتنگی با افراد ایجاد می کرد.
در جبهه قرار شد شهید اسفندیاری به یک رزمنده سواد قرآنی تعلیم بدهد و بعد از مدتی ایشان قاری قرآن شد و رابطه ی آن ها طوری بود که علاقه ی زیادی به هم داشتند. در آن جا ما برای شهدا تغزیه می گرفتیم و وقتی علی به شهادت رسید و در موقع تعزیه همان قاری که باقری نام داشت آمد و من به بچه ها گفتم زود پراکنده شوید که اگر این فرد بفهمد علی شهید شده خودش را می کشد. نزدیک صبحگاه بود که ساک در دست آمد و وقتی پرده سیاه پوش علی را دید فریاد کشید و شروع به گریه کرد. علی با اخلاق نیکوی خود همه را شیفته ی خود می کرد که البته بعد از مدتی آن قاری هم شهید شد. البته از زمان شهادت علی اسفندیاری تا تشییع جنازه چهل روز طول کشید.
یکی دیگر از خصوصیات شهید ارزش قائل شدن برای اموال بیت المال بود و تأکید زیادی روی این موضوع به ما داشت. وقتی شب عملیات آمد پیش من و به من گفت که یک کت نو سپاه در کیف من هست که نپوشیدم و حتی در آن شب عملیات حاضر به پوشیدن آن نشد این درس بزرگی از اسراف نکردن و حفظ اموال بیت المال برای من بود.
نام
نام خانوادگي
نشاني پست الكترونيكي
متن
15 تير 1403 / 28 ذيالحجه 1445 / 2024-Jul-05
شهدای امروز
عبدالرضا استيري
حسين دلخواه
سيدمحمدسعيد صفويان
علي رضا ملكي
سيد ناصر رياضي
مهدی خداپرست
برگزیده ها
امير حسين پور
مشاهده اطلاعات شهید
پوريا خوشنام
مشاهده اطلاعات شهید
غلامرضا بامدي
مشاهده اطلاعات شهید
فرماندهان شهید دانشجو
ناصر فولادي
غلامحسين بسطامي
مسعود آخوندي
عليرضا عاصمي
غلامعلي پيچك
سيداحمد رحيمي
عليرضا موحد دانش
عباس محمدوراميني
سيدمحمدحسين علم الهدي
علي هاشمي مويلحه
محمود شهبازي
محسن وزوايي
غلامحسين (حسن) افشردي(باقري)
جاويدالاثر احمد متوسليان
Scroll