علي نقي ابونصري در هفتم آبان ماه سال 1341 در روستاي گرگنا از توابع کازرون در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود. پس از سپري شدن دوران کودکي در سال 1347 روانه مدرسه محل مي گردد. تا کلاس چهارم در این روستا ادامه تحصيل مي دهد. سپس در سال 1350 به کازرون مي آيد و در مدرسه سعدي دوران ابتدائي را به پايان مي رساند و جهت گذراندن دوره راهنمايي به مدرسه ادب روانه مي شود. دوره راهنمايي هم با موفقيت به پايان مي رساند و جهت گذراندن دوره بعد راهي دبيرستان ابوالسحق مي گردد. شهيد در محيط دبيرستان سعي در نشر عقايد اسلامي مي نمايد. همين استعداد سرشار و برخوردهاي عارفانه شهيد دانش آموزان و دوستان را جلب توجه خود ساخته بود. اخلاص و آئينه بودنش دوستان را شيفته ي خود کرده بود . و اما در جريان انقلاب کلاس و جلسه هايي که توسط افرادي مؤمن و انقلابي برگزار مي شد شرکت فعال مي نمود. فعاليت و تلاش چشمگير شهيد خواب را از دژخيمان ستم شاهي گرفته بود تا اين که به رهبري حضرت امام به پيروزي مي رسد. همراه با پيروزي انقلاب شهيد موفق به اخذ ديپلم اقتصاد مي گردد. فعاليت وي در پيشبرد اهداف انقلاب همچنان ادامه داشت تا شروع جنگ تحميلي، هنگامي که رژيم عراق به خاک ميهن اسلامي ايران تجاوز کرد علي با تمام وجود خود را براي رفتن به جبهه آماده کرد لذا براي فراگيري آموزش نظامي در همان سال به تهران و سپس به شيراز باز مي گردد و دوره مربوطه را با موفقيت به پايان مي رساند. به هنگام بازگشت به کازرون بلافاصله به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مي آيد و از همان ابتداي خدمت اعلام مي کند که لباس سبز من کف من مي باشد، ولي آتش عشق جبهه چنان در وجود او شعله ور مي شود که داوطلبانه براي اولين بار به جبهه سومار اعزام مي شود و مدت سه ماه مأموريت خود را به طور احسن انجام مي دهد و سالم به زادگاهش بر مي گردد. ولي با توجه به موقعيت و حساس بودن جنگ و صحبت هاي امام که فرمودند: «جنگ در رأس همه ي امور است» مجدداً به جبهه باز مي گردد و در عمليات هاي مکرر زير يکي پس از ديگري شرکت مي نمايد . در عمليات پيروزمندانه (طريق المقدس) در گروه تخريب شرکت مي کند که در اين عمليات زخمي مي گردد، پس از بهبودي مجروحيت وي مجدداً به جبهه بر مي گردد و به عنوان مسئول گروه تخريب تيپ فاطمه زهرا(س) در عمليات (والفجر مقدماتي) وارد عمليات مي شود. اين بار هم سالم به خانه باز مي گردد و مجدداً پس از ديدار خانواده به جبهه بر مي گردد و در عمليات (والفجر يک) شرکت مي نمايد. پس از مدتي به خانه مي آيد و مجدداً براي بار پنجم به جبهه مي رود و در عمليات پيروزمندانه (والفجر دو) به عنوان مسئول تخريب محور وارد عمليات مي شود و اين بار هم مأموريت خود را به طور کامل به پايان مي رساند و براي ديدار به خانه مي آيد. پس از مدتي براي بار ششم مجدداً به جبهه مي رود و در عمليات پيروزمندانه خيبر به عنوان معاونت تخريب لشکر 19 فجر شروع به کار و فعاليت مي نمايد و پس از شرکت در اين عمليات سالم به خانه بر مي گردد و پس از ديدار خانواده مجدداً براي بار هفتم روانه جبهه مي شود و در عمليات والفجر هشت مسئول گروهان از لشکر حضرت رسول(ص) وارد عمليات مي شود در اين عمليات هم سالم به خانه باز مي گردد و چون علاقه به ادامه تحصيل داشت در کنار جبهه در کنکور شرکت مي کند و در تاريخ آبان ماه سال 63 با موفقيت وارد دانشگاه شهيد بهشتي تهران مي شود. شهید به دانشجویان پیام می داد: «دانشجو همان طوري که دانشجو مي باشد بايد شهادت جو هم باشد.» آري خود شهيد پاسدار بود، دانشجو هم بود، شهادت جو هم بود و شهادت را به دست آورد. از زبان دوستانش نقل شده که علي اين بيت شعر را همواره مي سرود : «يا رب شهيدان در شهادت ها چه ديدند، کز ما بريدند سوي تو هجرت گزيدند.» و اين بيت شعر را بالاي تخت خوابش نوشته و آگهي کرده بود. او هميشه يک دعاي مفاتيح به همراه داشت که صبح ها بعد از نماز دعاي مخصوص را سر مي داد، هميشه سعي مي کرد که نماز را به جماعت بخواند، در تمام نماز جمعه های تهران شرکت مي کرد، سرانجام او در 65/10/4 در منطقه شلمچه به شهادت رسید.
04 آذر 1403 / 22 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-24