محسن سال 1339 دیده به جهان گشود و چون مادرش از قبل خواب دیده بود بچه اش پسر است برای همین او را به نام فرزند مظلوم امیرالمومنین محسن نامید. از زمانی که در رویایی صادق از دست تغذیه کننده امیرالمومنین برای نمازی که خوانده بود هدیه ای گرفته بود در توجه به احکام شرع بسیار با دقت بود. اگر می دید فردی بی حجاب است به شدت ناراحت می شد در جعبه ای خاص مبالغی را به عنوان خمس مالی را که احیانا در ارتباط با افرادی که خمس مال خویش را نمی دادند جمع آوری می کرد یعنی حتی اگر جایی غذا می خورد و احتمال می داد که اهل خمس نباشند یک پنجم مبلغ قیمت غذا و یا حتی چای را در آن جعبه گردآوری می کرد. وی نسبت به مطالعه رساله ی علمیه ی حضرت امام(ره) تلاش زیادی داشت و حتی یک بار تا اول مسائل خمس آن رساله را با یکی از برادران مباحثه کرده بود.
شهید پس از اخذ دیپلم در رشته ی برق دانشکده امیرکبیر قبول می شود و در آن جا علی رغم فعالیت های اجتماعی درس را نیز با تعهد می خواند. وی پس از ورود به دانشکده در فعالیت های مختلفی که از طرف انجمن اسلامی صورت می پذیرفت شرکت فعالی داشت. مبارزه با گروهک ها، حضور در منطقه زلزله زده بافق کرمان، عکس برداری های مفید که برای نمایشگاه دانشکده لازم بود و بالاخره نوشتن مقاله ای در این مورد بود.
محسن پس از انقلاب فرهنگی مدتی از طرف سپاه قزوین به جبهات نور رفته و به جهاد پرداخت. محسن پس از بازگشت از جبهه در اوایل جنگ به مشهد آمده و با یکی از دوستانش شروع به خواندن دروس حوزوی نمود و پس از مدتی به لحاظ نیاز شدید سپاه به نیرو، به عضویت سپاه درآمد و تقریبا پس از سه سال عضویت در سپاه به طور تمام وقت در حوزه مشغول به فراگیری فقه و اصول گردید.
تلاش و ابتکار، محبت و صداقت، شجاعت و دلاوری و عشق و شور ابعادی از منشور نورپرداز محسن بود. محسن از پولی که برای خرید خوراکی به او می دادند کتاب می خرید و مطالعه می کرد و هنوز سال سوم دبیرستان بود که در کنکور شرکت کرد تا خود را برای سال بعد آماده کرده باشد. در دانشکده نیز پر تلاش بود، هم به فعالیت های اجتماعی می پرداخت و هم خوب درس می خواند. در سپاه نیز یاری صدیق بود تلاش های او آن چنان بود که بارها از مناطق سایر کشور درخواست کرده بودند محسن به آن جا مامور شود. در حوزه نیز درس را مردانه و مستانه می خواند. مطالعه زیاد، مباحثات منظم و گاهی در روز 5 درس می گرفت. وی با این که در درس سریع بود اما از کیفیت خوبی نیز برخوردار بود مثلا برای مطالعات خارجی پیرامون درس ها از شرح هایی استفاده می کرد که بعضا نشانه ی فعالیت و تلاش برای درس ها بود.
محسن کم تر به چیزی نگاهش را می دوخت و اگر به چیزی نگاه می کرد می خواست آن را دریابد و برای همین کم تر چیزی بود که تحت نگاه نافذ او کشف نشود. بیش تر وسائل برقی و مخابراتی و حتی ترکیبات شیمیایی برای او شناخته شده بود. وی با ابتکار خاصی وسائل برقی را می ساخت مثلا ماشین های برقی و ضبط مخابراتی از ابتکارات او است.
محبت محسن را می توان از آشنایان سوال کرد. محسن نه دروغ می گفت و نه از دروغ خوشش می آمد حتی آن هایی که به شوخی دروغ می گفتند در نزد او مرتکب خطا بودند.
محسن در خوش خلقی تقریبا زبانزد دوستانش بود و کم تر کسی او را تند و عصبانی دیده بود. برخوردهای همراه با تبسم و معانقه های مهرآگین بیانی از خلق نیکوی او بود.
به کارهای مختلف با اهمیت می نگریست و همین حس او بود که در بخش ارزیابی و عضویابی در سپاه پاسداران به عنوان یک نیروی کلیدی مطرح بود.
با این که در اختیار محسن امکانات زیادی بود ولی از آن ها به اندازه ی دوستان هم ردیفش بهره می برد. هیچ گاه کثرت و وفور امکانات و قدرت مالی او را نمی فریفت که این زهد واقعی است و شاید از دلائل مهم طمئنینه او همین زهد مقدسش بود. با این که می توانست در همه ی فصول سال از بهترین میوه ها استفاده کند روزی به یکی از دوستانش گفت: می دانی از کجا میوه ارزان و خوب می توان تهیه کرد؟ و آن دوست به وی گفته بود یا باید دنبال خوبی باشی و یا ارزانی!
از آن جا که سوال کردن نصف علم است همواره از اساتید سوال می کرد و به اعتراف اساتید از بهترین سوال کنندگان درس بود. توصیه های او به همسرش دوستان و همسایگانش خویشان و نزدیکانش از علم و معرفت او خبر می داد.
در زمان حکومت نظامی شاه خائن به یکی از دوستان محسن که در بیمارستان کار می کند در نیمه های شب تلفن می زنند که شما اگر می توانید بیایید که باید از یک مجروح آزمایش به عمل آید. مجسن بی درنگ ماشین را روشن کرده و با آن مرد به حرکت در میاید. در مسیر راه گلوله های بی شماری بسوی آن ها رها می شود. اما گویا محسن گلوله هارا می شکافت و پیش می رفت تا این ماموریت را انجام داد. وی در زمان تظاهرات مردم بپا خواسته ی ایران در برابر ظلم شاهنشاهی در تخته سیاه کلاس ها شعار مینوشت.
این نیز جالب است که بدانیم قبل از شهادت در محلی مستقر می شود که بین برادران رزمنده معروف به خط عاشورا بود یعنی تنها با شهادت می توان در آن جا مستقر شد و آن جا را حفظ کرد.
محسن در قبل از انقلاب نیز از حس ابتکار خود برای ساختن انواع و اقسام وسائل انفجاری برعلیه مزدوران شاه نیز بهره ی وافری می برد و بعضی وسائل او هنوز در منزلش موجود است.
شهید برای خدمت به خلق خدا عشق عجیبی داشت به بیماران سر می زد و از آن ها عیادت می کرد بعضا به خانه مستمندان سر می زد و به خانواده ی رزمندگان یا شهدا در این زمینه اولویت می داد.
آن چنان عاشق شهدا بود که همواره عکس های آنان را در منزل نگه می داشت و می گفت: می خواهم آن ها را فراموش نکنم. زیرا یاد فداکاری آن ها در راه خدا، زنگار غفلت را از قلبم می زداید.
شور و شوق محسن برای لقای پروردگار می توان از تعبیر عارفانه ای که داشت فهمید. او می گفت: وقتی به جبهه می آیم و امکان رفتن به خط مقدم نیست احساس می کنم با این که به شدت تشنه هستم در کنار دریایی عظیم اجازه نوشیدن آب ندارم؟!
یکی از برادران دو شب پشت سرهم یکی قبل از شهادت و یکی بعد از شهادت محسن را بخواب می بیند. این برادر که از همکاران نزدیک و هم مباحثه ای های اوست می گوید: در شب اول (62/11/22) خواب دیدم محسن مرا برای نماز شب بیدار کرد و بعد از نماز شب با من خداحافظی گرمی کرد و با معانقه محبت آمیزی از هم جدا شدیم. در شب بعد شهادتش (62/11/23) خواب دیدم محسن لباس رزم به تن دارد و کلاهی سبز به سر و چهره اش نورانی است آری او مدتی در صدد بود تا تحقیقی در نسب خویش نماید که آیا سید است؟ گویا پیامبر و حضرت اباعبدالله پذیرفته اند ک او در زمره ی اهل بیت باشد که سلمان منا اهل البیت!
او همیشه نمازش را اول وقت می خواند و اگر مقدور بود به جماعت و همیشه قبل از نماز به تلاوت قرآن می پرداخت و به تعقیبات نمازها اهمیت می داد. شب های جمعه دعای کمیل می خواند و روزهای جمعه هنگام غروب بر پشت بام قرارگاه حمزه(ع) با چشمان گریان دعای سمات می خواند. در برپایی نماز شب همیشه کوشا بود و به ادعیه اهمیت خاصی می داد و از روزه های مستحبی دریغ نمی کرد. از دیگر خصلت های او اخلاص او در کارهایش بود که همه ی دوستان حتی کسانی که یک بار او را دیده بودند بر این مطلب اتفاق نظر داشتند. او خیلی با صفا و صمیمیت بود و در کارهایش همیشه خضوع و خشوع داشت. همسرش درباره ی او می گوید: تا زمانی که ایشان در سپاه بودند بارها وقتی سوال می کردم که شما آن جا چه کار می کنید، در جواب می گفتند من جاروکشی سپاه را می کنم. از صفات بارز او تسلیم او در مقابل اوامر الهی حتی نسبت به انقلاب و دستورات فرماندهی بود. او همیشه گشاده رو و ساده زندگی می کرد. او به مستضعفین و محرومین عشق می ورزید و همیشه در یاد آن ها بود و تا آن جایی که می توانست به آن ها سر می زد و به آن ها کمک می کرد.
شهید علیان از طرف بسیج به جبهه اعزام شد و چون کاروان های 1 و 2 رفته بودند و کاروان 3 هم چند روز دیگر می خواست برود خودش اقدام کرد و روز 14 بهمن از مشهد حرکت کرد و 16 بهمن به اهواز رسید. روز 21 بهمن در عملیات والفجر هشت شرکت نمود و دو روز بعد یعنی در 23 بهمن سال 64 در اروند رود به درجه رفیع شهادت رسید.
01 دي 1403 / 19 جماديالثاني 1446 / 2024-Dec-21