حسن نیک رفتار در سال 1343 در شب ولادت امام حسن مجتبی(ع) در خانواده ای متدین و در دامان مادری پر مهر و محبت در شهر مقدس مشهد چشم به جهان گشود. دوران طفولیت را با مراقبت پدرومادر به انتها رسانده و سپس در دوران نوجوانی از همان ابتدا نماز و روزه خویش را به جا می آورد و فراگرفتن قرآن کریم را در سنین 6 الی 8 سالگی آغاز می نماید. تا این که به درجاتی در قرائت قرآن دست می یابد. تحصیلات خود را در دوران ابتدایی و متوسطه با موفقیت و پشتکار به پایان می رساند. در دوران دبیرستان است که انقلاب نوپای اسلامی ایران آتش شعله ور می شود و او به همراه درس فعالیت های انقلابی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می نماید. شرکت در راهپیمایی علیه رژیم را وظیفه خود می داند و در نشر اعلامیه های امام نقش خود را ایفا می نماید. در مساجد و از جمله مسجد محل به فعالیت می پردازد و در شعرنویسی و ایجاد اجتماعات شرکت می نماید. تا این که در بهمن 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی نائل می شود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وی همچنان به درس خود ادامه می دهد و درکنار درس فعالیت های جدیدی را از قبیل همکاری در ایجاد کتابخانه، شرکت در بسیج و گشت های شبانه و جذب کردن نیروها به این ارگان انقلابی را وظیفه می شمارد و مسئولیت پرسنلی پایگاه مسجد محل را قبول می کند تا این که دوران هنرستان به پایان می رساند و به فکر شرکت درکنکور سراسری فرو می رود و با پشتکار رشته عمران قبول شده و وارد دانشگاه شهید منتظری مشهد می شود. قبولی در دانشگاه مانع از فعالیت های انقلابی وی نمی شود و 9 مرتبه به جبهه اعزام می شود. هردفعه داوطلب و افتخاری و برای رضایت حق تعالی در جبهه های اهواز، بستان، چزابه، ایلام وکردستان و عملیات مهران و حاج عمران و غیره شرکت می نماید و در کنار همه این ها با واحد اطلاعات سپاه از سال 59 در شناسایی منافقین و گروهک ها نقش بسزایی را ایفامی کند. دانشگاه و جبهه را به هم می آویزد و به درس و پیشرفت علوم عشق می ورزد. چنان چه در نامه های ارسالی از جبهه ایشان همواره توصیه ای که تکرار می کند پشتکار در خواندن دروس و تهذیب اخلاق حسنه و پیروخط رهبر بودن است. وی عشق خود را در دانشگاه جبهه یافته بود. چنان چه که آخرین دفعه ای که به جبهه های نور علیه ظلمت راهی شد، همراه کاروان دانشجویی از دانشگاه مشهد بود که در جبهه کمبود نیروی تخصصی در اطلاعات را درک کرده و در این واحد مشغول خدمتگذاری می شود و تعهد6 ماهه اش را امضاء می نماید. تا این که در این بین پسرعمویش به شهادت می رسد و برای ادای احترام به شهید به مرخصی می آید. در چهره ی وی نور شهادت نمایان بود به طوری که به برادرش گفته بود که این بار نوبت حسن است و این آخرین مرخصی است و چه خوب حقیقت را درک کرده بود. مرخصی به پایان می رسد برای ادامه خدمت و پایان تعهد 6 ماهه به جبهه سفرمی کند. در جبهه در عملیات هایی شرکت می نماید و اجراکننده جلسات دعا و نیایش می باشد. در عملیات ها ذکر یاحسین(ع) را بر لب دارد. با همرزمانش وقتی صحبت از شهادت می شد لبخند می زد چرا که شهادت را از عسل شیرین تر وگواراتر می پنداشت. تا این که تعهد وی به پایان می رسد و حکم ترخیصی را می گیرد و جهت خداحافظی از فرمانده خود به دیدار او رفته که فرمانده اش اظهار می دارد که اگر ممکن می شود خواهش ما را پذیرفته و برای عملیاتی که در پیش داریم ما را ترک نکن، چون به شما نیاز فراوان داریم. وی که نیاز را درک می کند، لباس ها و ساک را گذاشته و لباس رزم را می پوشد. درست چند روز بعد در جبهه شلمچه هنگامی که با چند نفر از برادران رزمنده برای کسب اطلاعات از دشمن در داخل نیروهای شکست خورده عراقی نفوذ نموده پس ازکسب اطلاعات بسیاری از دشمن، هنگام بازگشت در رودخانه اروند مورد اصابت گلوله دشمن بعثی قرار می گیرد و در تاریخ 1365/9/2 در منطقه شلمچه به شهد شیرین شهادت که آخرین آرزوی هرعاشق دلباخته به خدا است نائل می شود.
02 آذر 1403 / 20 جماديالاول 1446 / 2024-Nov-22