علی اصغر اولادی در پانزدهم خرداد ماه سال 1339 در قائم شهر متولد شد. پدرش کارگر ساده کارخانه نساجی قائم شهر و مادرش خانه دار بود. او دوره های ابتدایی و راهنمایی را در مدارس قائم شهر به پایان رساند و جهت ادامه تحصیل در هنرستان فنی نوشیروان بابل ثبت نام کرد و به دلیل عدم وجود بضاعت مالی کافی مجبور بود که همه روزه فاصله بین این دو شهر را در رفت و آمد باشد. مدت 4 سال با کم ترین امکانات مادی وضع بدین منوال گذشت. در این 4 سال پایه های شخصیت اجتماعی او شکل گرفت و تا حدودی درد و رنج و محرومیت و مشکلات مادی برایش ملموس شد و به دلیل وضعیت خاص زندگی اش در این دوره حالت استقلال در امور روزمره او شکل گرفت به طوری که دیگر تنها زندگی کردن برایش مشکل نبود و خود می توانست در آن سن و سال اداره امور خودش را به عهده بگیرید و به یک نوع بلوغ اجتماعی برسد.
در سال55 بود که در جلسات مذهبی که به طور محدود در سطح بچه های فعال شهر شکل می گرفت شرکت می کرد. از آن هنگام با جریانات سیاسی آشنا شد. در سال56 که همزمان بود با صبح انقلاب اسلامی در ایران او در کلاس سوم دبیرستان بود که با رشد و آمادگی فکریش و تماس هایی که با بچه های فعال و مذهبی داشت خیلی زود در جریان انقلاب فعال شد و به فعالیت سیاسی و تقویت و گسترش انقلاب در زادگاهش پرداخت و همزمان با آن به تحصیل خود نیز ادامه داد. او دیپلم فنی را با نمرات خیلی خوب در خرداد 57 اخذ نمود و از همان زمان دیگر به طور شبانه روزی و حرفه ای به فعالیت هایش ادامه داد و کار پخش اعلامیه و تبلیغ را به روستاهای اطراف شهر گسترش داد. مدت زیادی نگذشت که به دلیل صلاحیت و لیاقتش که ناشی از ایمان و انگیزه قوی او بود مسئولیت پخش از قائم شهر به دیگر شهرهای استان را به عهده گرفت و خیلی خوب از عهده انجام آن بر آمد .در جریان پیروزی انقلاب او در تسخیر مرکز انتظامی شهر شرکت و پس از آن در حفظ شهربانی و به دنبال آن به حفظ و سرو سامان دادن پادگان شیرگاه(از توابع قائم شهر) مشغول شد. پس از آن مدتی نیز در جهاد سازندگی بیرجند فعالیت کرد.
پس از پیروزی انقلاب به دلیل نبودن رهبری صحیح در سطح شهر و عدم توجه مسئولین به وضع شهر و حتی استان منافقین خیلی زود توانستند بچه های فعال شهر را شکار کنند به طوری که ستاد منافقین در قائم شهر دومین یا سومین ستاد آنان بود که در سطح کشور تشکیل شد و این موضوع بودجه شدید آن کوردلان به آن خطه را می رساند.
شهید علی اصغر از همان ابتدا راه اینان را غلط و نادرست تشخیص داد و به همان دلیل نه تنها از دوستانش جدا شد بلکه شدیدا با آن ها درگیری پیدا کرد. او با همکاری برادران سپاه قائم شهر سعی در حفظ و جذب بچه های سالم و پاک داشت و زحمت زیادی در این راه کشید.
در سال 58 در رشته راه و ساختمان دانشگاه علم و صنعت قبول شد با ورود به دانشگاه ابعاد کیفی فعالیتش گسترش پیدا کرد و این همان خواست و هدفش از ورود به دانشگاه بود. در واقع او دانشگاه و راه یافتن به آن را به عنوان وسیله ای در این جهت می دید. سه ماه از ورود او به دانشگاه می گذشت که پدرش را از دست داد. در طی تحصیل در دانشگاه با حفظ ارتباط خود با قائم شهر با انجمن اسلامی دانشگاه نیز همکاری می کرد. در جریان انقلاب فرهنگی از همان روز اول فعالانه شرکت کرد و در آن هنگام که منافقین کوردل قصد تصرف دانشگاه را داشتند وی تمام وقت و تلاشش را صرف کرد تا بتواند مانع از این قصد شوم آنان شود اما بالاخره این موضوع منجر به تعطیلی دانشگاه ها شد. پس از تعطیلی دانشگاه شهید علی اصغر در هیئت های هفت نفره زمین در چالوس و پس از آن در قائم شهر مشغول فعالیت شد و با متوقف شدن طرح واگذاری زمین، ایشان به تهران آمد و بلافاصله (سال59) به عضویت سپاه در آمد و در بسیج منطقه 4 مشغول فعالیت گردید و پس از مدت کوتاهی که در قسمت سازماندهی بسیج منطقه 4 فعالیت می کرد از طرف سپاه مسئول سازماندهی بسیج منطقه 5 شد و متعاقبا در قسمت سازماندهی ستاد مرکزی بسیج مشغول کار شد. از آن طریق به ماموریت هایی جهت بررسی و اصلاح سازماندهی بسیج مناطق مختلف کشوری اعزام می شد. یک بار در سال60 با اصرار فراوان موفق به جلب رضایت مسئولش جهت اعزام به جبهه شد ولی نه این جبهه و نه آن ماموریت ها روح عظیم او را اغناء و ارضا نکرد شاید می دانست که معشوقش او را به سوی خود فرا می خواند و او را می طلبد. این گونه بود که او بار دیگر با اصرار فراوان و صحبت هایی که با مسئولین ستاد انجام داد بالاخره موافقت شد که مجددا یک ماه به جبهه بروند و در پی آن وی اوائل شهریور 61 به جبهه رفت و این آخرین سفرش بود. پس از یک ماه و چند روز به خاطر انجام یکی دو کار لازم به شهر خود برگشت تا هم دینی بر گردنش نمانده باشد و هم آن که دیداری با مادر و فامیل داشته باشد. علی رغم پایان مدت یک ماه ماموریتش به ستاد نرفت تا مبادا مانع از برگشت مجددش به جبهه شوند و پس از این دیدار(دیداری که هم خودش می دانست که دیگر برنمی گردد و هم به بعضی از بستگان نزدیکش الهام شده بود) خداحافظی کرد و مجددا به جبهه بازگشت. عادت معمول او این بود که هر دو هفته یک بار تلفن می زد یا نامه می فرستاد ولی این بار دیگر از این ها خبری نبود. پس از یک ماه انتظار پاکتی که فقط حاوی وصیتنامه اش بود برای خانواده اش پست نمود و با این کار به خانواده اش اطمینان داد که شهید می شود. بالاخره روز موعود فرا می رسد و در روز 15 محرم 1403 یعنی اولین روز عملیات محرم در تاریخ 61/8/11 در منطقه عین خوش به آرزویش یعنی شهادت رسید.
دو روز پس از شهادتش خواهرش بدون این که از این خبر مطلع باشد خواب می بیند که دو تن از پاسداران با لباس سپاه به منزلشان آمده و به او خبر می دهند که علی اصغر شهید شده و وی باید به پزشکی قانونی برود. اقوام نزدیک هم به نوعی با همین مضمون خوابی دیدند. وقتی برادر شهید برای پیگیری موضوع به پزشکی قانونی می رود متوجه می شود که در همان روز جنازه پاک و مطهر شهید به تهران رسیده و اسمش در لیست شهدا قرار گرته. بنا به توصیه خود شهید پیکر مطهرش را در قطعه 28 بهشت زهرا به خاک می سپارند.
شهید علی اصغر اولادی همیشه چهره ای بشاش داشت. علی رغم مشکلات و گرفتاری هایی که برایش پیش می آمد هیچ گاه آن چهره و حالت روحانی اش تغییر نمی کرد. روحیه امیدوار و شادابش همچنان در خاطره دوستان و فامیل ها و همکارانش است. در هنگام شهادت همین حالت و همین چهره در او مشخص بود و این را کسانی که در مراسم تدفینش شرکت داشتند در چهره اش دیده بودند.
او همواره خدا را به یاد داشت و پیرو خط امام بود و با تمام وجود ولایت فقیه را پذیرفته و به آن ایمان داشت و در همین خط هم عمل می نمود. خشم و غضب کاملا در کنترلش بود و در رفتارش جدی ولی مهربان و با محبت بود. هیچ گاه دیده نشد که در رابطه با برادران و همکاران و دوستان از کوره به در رود یا رفتار غیر اسلامی داشته باشد. همیشه هر روزش بهتر از روز قبلش بود و این صفت خیلی با ارزش بود که همیشه در حال رشد بود.
مودب، کم حرف، کم توقع ولی شجاع و با اعتماد به نفس بود و در مقابل حوادث عجول نبود و خود را نمی باخت. همواره داوطلب برای کارهای سخت و پرمخاطره بود. در چهره اش هیچ گاه یاس یا حالتی که حاکی از شکست باشد دیده نشد. امیدوار بود و با متانت با مشکلات برخورد می کرد. این نحوه برخورد او با مشکلات و حوادث بود که در به وجود آوردن آن حالات روحانی در او نقش داشت و اصرار شهید در حفظ این حالات بود که او را آماده پذیرش مقام والای شهادت نمود.
11 آبان 1403 / 28 ربيعالثاني 1446 / 2024-Nov-01